با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Conversation

ˌkɑːnvərˈseɪʃn ˌkɒnvəˈseɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conversations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
گفت‌وگو، مکالمه، محاوره، صحبت، گفت‌وشنود، گپ‌وگفت، بحث، گپ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an English conversation class
- کلاس مکالمه‌ی انگلیسی
- a telephone conversation
- گفت‌و‌شنود تلفنی
- He had a conversation with his new neighbor.
- او با همسایه‌ی جدیدش صحبت کرد.
- She enjoys having deep conversations with her friends.
- او از گفت‌وگوهای عمیق با دوستانش لذت می‌برد.
- They ended the conversation with a smile.
- آن‌ها بحث را با یک لبخند تمام کردند.
- His conversation skills made him a great host.
- مهارت‌های مکالمه‌ای او، وی را به یک مجری عالی تبدیل کرد.
- Pouya felt anxious before the conversation with his boss.
- پویا قبل‌از گفت‌وگو با رئیسش احساس نگرانی می‌کرد.
- Their conversation revealed many shared interests.
- گپ‌وگفت آن‌ها علایق مشترک بسیاری را آشکار کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conversation

  1. noun dialogue, discourse
    Synonyms: chat, colloquy, comment, communication, communion, confab, confabulation, conference, consultation, converse, debate, discussion, exchange, expression, gab, gossip, hearing, intercourse, jive, observation, palaver, parley, pillow talk, powwow, questioning, remark, repartee, speech, talk, talkfest, tète-à-tète, ventilation, visit, yak
    Antonyms: quiet, quietude, silence

Collocations

  • make conversation

    (به خاطر ادای وظیفه یا ادب و غیره) سرصحبت را باز کردن

ارجاع به لغت conversation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conversation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conversation

لغات نزدیک conversation

پیشنهاد بهبود معانی