آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Speech

    spiːtʃ spiːtʃ

    شکل جمع:

    speeches

    معنی speech | جمله با speech

    noun countable B1

    سخن، حرف، گفتار، صحبت، نطق، گویایی، سخنرانی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the faculty of speech

    قدرت تکلم

    Only humans have the gift of speech.

    فقط انسان از موهبت سخنگویی برخوردار است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ... so that your speech fills the world

    ... تا از سخنت جهان شود پر

    Speech is a means of expressing ideas.

    گفتار وسیله‌ای برای بیان عقاید است.

    I wanted to start speech with him but dared not.

    می‌خواستم با او سر صحبت را باز کنم؛ ولی جرئت نکردم.

    They sat facing each other without speech.

    آن‌ها بدون گفت و شنود در برابر هم نشستند.

    to make a speech

    سخنرانی کردن

    She made a speech on television.

    از تلویزیون سخنرانی کرد.

    the moving speech of that old leader

    سخنرانی مهیج آن رهبر پیر

    He gave a long speech.

    نطق درازی کرد.

    She is a speech major.

    رشته‌ی تخصصی او سخنوری است.

    You have to take two speech courses.

    شما باید دو کلاس سخنرانی بگیرید.

    noun countable

    گویش، لهجه، زبان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    His speech is a blend of Kashi and Tehrani.

    لهجه‌ی او آمیزه‌ای از کاشی و تهرانی است.

    He wrote mainly in his own native speech.

    او بیشتر به زبان بومی خودش می‌نوشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Midland speech

    گویش میدلند

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد speech

    1. noun talk
      Synonyms:
      communication conversation language expression discussion dialogue utterance speaking tongue voice articulation diction pronunciation accent tone verbalization parlance locution jargon dialect vernacular idiolect elocution enunciation oral communication palaver prattle spiel vocalization vocalizing vocal expression voicing prose lingo double talk doublespeak intercourse native tongue mother tongue
      Antonyms:
      silence quiet listening
    1. noun formal talk to audience
      Synonyms:
      address talk lecture discourse oration commentary recitation appeal homily keynote paper sermon spiel harangue rhetoric debate oratory salutation exhortation declamation tirade allocution prelection dissertation opus diatribe valedictory eulogy parley pitch bombast panegyric stump invocation chalk talk parlance
      Antonyms:
      listening

    لغات هم‌خانواده speech

    noun
    speaker, speech
    adjective
    unspeakable, speechless, outspoken, spoken
    verb - transitive
    speak
    adverb
    unspeakably

    سوال‌های رایج speech

    شکل جمع speech چی میشه؟

    شکل جمع speech در زبان انگلیسی speeches است.

    ارجاع به لغت speech

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «speech» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/speech

    لغات نزدیک speech

    • - speculum metal
    • - sped
    • - speech
    • - speech bubble
    • - speech clinic
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.