فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Language

ˈlæŋɡwɪdʒ ˈlæŋɡwɪdʒ

شکل جمع:

languages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1

زبان (نوعی نظام ارتباطی متشکل از صداها و کلمات و دستور زبان)

The study of language is a fascinating field of research.

مطالعه‌ی زبان زمینه‌ی تحقیقاتی جذابی است.

The evolution of language over time is a topic of great interest to linguists.

تکامل زبان در طول زمان موضوعی است که مورد توجه زبان‌شناسان است.

noun countable

زبان (نظام ارتباطی‌ای که افراد ساکن در یک کشور یا منطقه‌ی جغرافیایی خاص از آن استفاده می‌کنند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Some scholars believe that the Persian language has roots dating back to the 6th century BCE.

برخی از محققان معتقدند که ریشه‌ی زبان فارسی به قرن ششم پیش از میلاد برمی‌گردد.

The Kurdish language is spoken by millions of people in the Middle East.

میلیون‌ها نفر در خاورمیانه به زبان کُردی صحبت می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Studying foreign languages can open up new opportunities.

مطالعه‌ی زبان‌های خارجی می‌تواند فرصت‌های جدیدی به وجود بیاورد.

noun countable

کامپیوتر زبان (سیستمی برای برقراری ارتباط با کامپیوتر)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The programming language made it easier to communicate with the computer.

زبان برنامه‌نویسی ارتباط با کامپیوتر را آسان‌تر کرده است.

Language is the foundation of computer programs.

زبان پایه و اساس برنامه‌های کامپیوتری است.

noun uncountable

شیوه‌ی بیان، سبک گفتار (مثلاً نوع کلمات و عباراتی که شخص از آن‌ها استفاده می‌کند)

His speech was filled with flowery language.

سخنان او پر از شیوه‌ی بیان متکلفانه بود.

The radio host was fired for repeatedly using foul language on air.

مجری رادیو به‌دلیل استفاده‌ی مکرر از سبک گفتار شنیع روی آنتن اخراج شد.

noun uncountable

زبان (کلمات و عبارات خاصی که افرادی که نوع خاصی از کار را انجام می دهند از آن‌ها استفاده می‌کنند)

Proficiency in the language of business is a valuable skill.

تسلط به زبان تجارت مهارت ارزشمندی است.

The contract was written in complex legal language.

این قرارداد به زبان حقوقی پیچیده‌ای نوشته شده بود.

noun uncountable informal

کلمات بی‌ادبانه، کلمات زشت

She said "Less of this language".

گفت: «از این کلمات بی‌ادبانه کمتر استفاده کن.»

My parents wouldn't let us watch it because of the language.

پدر و مادرم به دلیل کلمات زشت اجازه‌ی تماشای آن را به ما نمی‌دادند.

noun

زبان (به‌عنوان درس در مدرسه)

She earned a grade of A in language.

او در زبان نمره‌ی A را کسب کرد.

My language is good.

زبانم خوب است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد language

  1. noun system of words for communication
    Synonyms:
    speech communication expression vocabulary terminology diction parlance tongue style talk voice word words dialect utterance verbalization phraseology idiom lexicon jargon signal discourse prose vernacular wording articulation conversation lingua franca accent slang sound patois argot cant gibberish doublespeak palaver brogue dictionary

Collocations

language acquisition

اکتساب زبان، فراگیری زبان

programming language

زبان برنامه‌نویسی

Idioms

speak the same (or someone's) language

عقاید و سنت‌ها (و غیره‌ی) مشترک داشتن، هم‌زبان و هم‌دل بودن

ارجاع به لغت language

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «language» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/language

لغات نزدیک language

پیشنهاد بهبود معانی