گذشتهی ساده:
styledشکل سوم:
styledسومشخص مفرد:
stylesوجه وصفی حال:
stylingشکل جمع:
stylesسبک، شیوه، نحوه
The restaurant's style of cooking is traditional.
سبک آشپزی این رستوران سنتی است.
Her style of cooking involves using fresh, locally sourced ingredients.
شیوهی آشپزی او مشتملبر استفاده از مواد تازه و محلی است.
مد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Long skirts are in style.
دامن بلند مد است.
The '80s style is making a comeback.
مد دههی ۸۰ در حال بازگشت است.
سبک، مدل، طرح، شکل
The furniture in this room exudes a minimalist style.
مبلمان این اتاق طرحی سادهگرایانه دارد.
The interior of the café reflects a rustic style.
فضای داخلی کافه منعکسکنندهی طرح روستایی است.
شیک بودن، برازنده بودن، شکوه داشتن
I admire his have real style.
شیک بودن اصیل او را تحسین میکنم.
She always does everything with style.
او همیشه هر کاری را باشکوه انجام میدهد.
گیاهشناسی خامه (بخشی از مادگی که کلاله را به تخمدان متصل میکند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The bee landed on the style of the flower.
زنبور عسل روی خامه نشست.
The stigma is located at the top of the style in many flowers.
در بسیاری از گلها کلاله در بالای خامه قرار دارد.
طراحی کردن، درست کردن (مبلمان و لباس و غیره)
dresses styled for winter sports
جامههایی که برای ورزشهای زمستانی طراحی شدهاند
The carpenter styled the chair.
نجار مبل را درست کرد.
عنوان ... دادن به، نامیدن، خواندن
He likes to style himself a "patriot".
او دوست دارد به خودش عنوان «وطنپرست» بدهد.
Abraham Lincoln styled "the great emancipator"
ابراهام لینکلن که او را «رهاییبخش بزرگ» مینامند
(اسمساز و قیدساز) به سبک ...
Chinese-style management emphasizes harmony and balance in the workplace.
مدیریت به سبک چینی بر هماهنگی و تعادل در محل کار تأکید دارد.
The antique-style furniture in the room gave it a charming and nostalgic ambiance.
مبلمان به سبک آنتیک در اتاق، فضایی جذاب و نوستالژیک به آن بخشیده است.
ادبیات هنر سبک
Picasso's cubist style broke traditional artistic conventions.
سبک کوبیسم پیکاسو قراردادهای هنری سنتی را شکست.
The Renaissance style emphasized realism and perspective.
سبک رنسانس بر رئالیسم و ژرفانمایی تأکید داشت.
سبک (در گفتار)، طرز بیان
His style is beautiful but he lacks depth.
طرز بیان او زیبا است؛ ولی عمق ندارد.
The comedian's comedic style was dry and sarcastic.
سبک کمدی این کمدین خشک و طعنهآمیز بود.
سبک (نوعی قرارداد در رابطه با املا و علائم نگارشی و حروف بزرگ و چینش و نمایش تایپوگرافی در نوشتن یا چاپ)
the newspaper's use of the AP style
استفادهی این روزنامه از سبک AP
The editor suggested changes to the style of the manuscript to match the publisher's guideline.
ویراستار تغییراتی در سبک نسخهی خطی پیشنهاد کرد تا با شیوهنامهی ناشر مطابقت داشته باشد.
قلم (برای نوشتن روی لوحهای گلی یا مومی) (در عهد باستان)
In museums, you can find examples of these style.
در موزهها میتوانید نمونههایی از این قلمها را پیدا کنید.
This style was a unique writing instrument.
این قلم ابزار نوشتن منحصربهفردی بود.
اشارهگر (ساعت آفتابی)
The style of the sundial cast a long shadow across the lawn.
اشارهگر ساعت آفتابی سایهای بلند روی چمن انداخت.
The style of the sundial was made of brass.
اشارهگر ساعت آفتابی از برنج ساخته شده بود.
جانورشناسی سیخچه (در برخی حشرات)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The caterpillar has styles along its body.
کرم پیلهساز در امتداد بدنش سیخچههایی دارد.
The scorpion's tail has a style.
دم عقرب سیخچه دارد.
عنوان
What's her official style?
عنوان رسمی او چیست؟
He is entitled to the style of "mayor".
حق دارد از عنوان «شهردار» استفاده کند.
آرایش و پیرایش حالت دادن (به مو)
I need some gel to style my short hair.
برای حالت دادن به موهای کوتاهم به مقداری ژل نیاز دارم.
She styled her hair with a curling iron for the party.
برای مهمانی با بیگودی به موهایش حالت داد.
مد، باب، دارای رواج
از مد افتاده، ناباب، از رواج افتاده
(عامیانه) مخل کار کسی شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «style» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/style