آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۶ خرداد ۱۴۰۴

    Style

    staɪl staɪl

    گذشته‌ی ساده:

    styled

    شکل سوم:

    styled

    سوم‌شخص مفرد:

    styles

    وجه وصفی حال:

    styling

    شکل جمع:

    styles

    معنی style | جمله با style

    noun countable uncountable B1

    سبک، شیوه، نحوه

    The restaurant's style of cooking is traditional.

    سبک آشپزی این رستوران سنتی است.

    Her style of cooking involves using fresh, locally sourced ingredients.

    شیوه‌ی آشپزی او مشتمل‌بر استفاده از مواد تازه و محلی است.

    noun countable uncountable B1

    مد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Long skirts are in style.

    دامن بلند مد است.

    The '80s style is making a comeback.

    مد دهه‌ی ۸۰ در حال بازگشت است.

    noun countable B1

    سبک، مدل، طرح، شکل

    The furniture in this room exudes a minimalist style.

    مبلمان این اتاق طرحی ساده‌گرایانه دارد.

    The interior of the café reflects a rustic style.

    فضای داخلی کافه منعکس‌کننده‌ی طرح روستایی است.

    noun uncountable B2

    شیک بودن، برازنده بودن، شکوه داشتن

    I admire his have real style.

    شیک بودن اصیل او را تحسین می‌کنم.

    She always does everything with style.

    او همیشه هر کاری را باشکوه انجام می‌دهد.

    noun countable

    گیاه‌شناسی خامه (بخشی از مادگی که کلاله را به تخمدان متصل می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    The bee landed on the style of the flower.

    زنبور عسل روی خامه نشست.

    The stigma is located at the top of the style in many flowers.

    در بسیاری از گل‌ها کلاله در بالای خامه قرار دارد.

    verb - transitive

    طراحی کردن، درست کردن (مبلمان و لباس و غیره)

    dresses styled for winter sports

    جامه‌هایی که برای ورزش‌های زمستانی طراحی شده‌اند

    The carpenter styled the chair.

    نجار مبل را درست کرد.

    verb - transitive

    عنوان ... دادن به، نامیدن، خواندن

    He likes to style himself a "patriot".

    او دوست دارد به خودش عنوان «وطن‌پرست» بدهد.

    Abraham Lincoln styled "the great emancipator"

    ابراهام لینکلن که او را «رهایی‌بخش بزرگ» می‌نامند

    suffix

    (اسم‌ساز و قیدساز) به سبک ...

    Chinese-style management emphasizes harmony and balance in the workplace.

    مدیریت به سبک چینی بر هماهنگی و تعادل در محل کار تأکید دارد.

    The antique-style furniture in the room gave it a charming and nostalgic ambiance.

    مبلمان به سبک آنتیک در اتاق، فضایی جذاب و نوستالژیک به آن بخشیده است.

    noun countable

    ادبیات هنر سبک

    Picasso's cubist style broke traditional artistic conventions.

    سبک کوبیسم پیکاسو قراردادهای هنری سنتی را شکست.

    The Renaissance style emphasized realism and perspective.

    سبک رنسانس بر رئالیسم و ​​ژرفانمایی تأکید داشت.

    noun countable

    سبک (در گفتار)، طرز بیان

    His style is beautiful but he lacks depth.

    طرز بیان او زیبا است؛ ولی عمق ندارد.

    The comedian's comedic style was dry and sarcastic.

    سبک کمدی این کمدین خشک و طعنه‌آمیز بود.

    noun

    سبک (نوعی قرارداد در رابطه با املا و علائم نگارشی و حروف بزرگ و چینش و نمایش تایپوگرافی در نوشتن یا چاپ)

    the newspaper's use of the AP style

    استفاده‌ی این روزنامه از سبک AP

    The editor suggested changes to the style of the manuscript to match the publisher's guideline.

    ویراستار تغییراتی در سبک نسخه‌ی خطی پیشنهاد کرد تا با شیوه‌نامه‌ی ناشر مطابقت داشته باشد.

    noun countable

    قلم (برای نوشتن روی لوح‌های گلی یا مومی) (در عهد باستان)

    In museums, you can find examples of these style.

    در موزه‌ها می‌توانید نمونه‌هایی از این قلم‌ها را پیدا کنید.

    This style was a unique writing instrument.

    این قلم ابزار نوشتن منحصر‌به‌فردی بود.

    noun countable

    اشاره‌گر (ساعت آفتابی)

    The style of the sundial cast a long shadow across the lawn.

    اشاره‌گر ساعت آفتابی سایه‌ای بلند روی چمن انداخت.

    The style of the sundial was made of brass.

    اشاره‌گر ساعت آفتابی از برنج ساخته شده بود.

    noun countable

    جانورشناسی سیخچه (در برخی حشرات)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The caterpillar has styles along its body.

    کرم پیله‌ساز در امتداد بدنش سیخچه‌هایی دارد.

    The scorpion's tail has a style.

    دم عقرب سیخچه‌ دارد.

    noun countable

    عنوان

    What's her official style?

    عنوان رسمی او چیست؟

    He is entitled to the style of "mayor".

    حق دارد از عنوان «شهردار» استفاده کند.

    verb - transitive

    آرایش و پیرایش حالت دادن (به مو)

    I need some gel to style my short hair.

    برای حالت دادن به موهای کوتاهم به مقداری ژل نیاز دارم.

    She styled her hair with a curling iron for the party.

    برای مهمانی با بیگودی به موهایش حالت داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد style

    1. noun fashion, manner
      Synonyms:
      way manner mode method form kind sort type design pattern custom habit trend vogue appearance description behavior characteristic trait bearing carriage technique groove thing hand number tenor spirit strain cut rage flash vein approach peculiarity idiosyncrasy variety tone cup of tea druthers
    1. noun fashionableness
      Synonyms:
      vogue mode fad craze rage elegance taste sophistication smartness polish grace luxury flair panache urbanity grandeur comfort refinement dressiness elan dash thing savoir-faire cosmopolitanism dernier cri chichi delicacy
      Antonyms:
      unstylishness
    1. noun way of speaking, writing, expressing oneself
      Synonyms:
      expression wording diction phrasing phraseology mode of expression treatment turn of phrase vein
    1. verb name, title
      Synonyms:
      call label term designate title denominate entitle address dub christen baptize

    Collocations

    in style

    مد، باب، دارای رواج

    out of style

    از مد افتاده، ناباب، از رواج افتاده

    Idioms

    cramp one's style

    (عامیانه) مخل کار کسی شدن

    لغات هم‌خانواده style

    noun
    style, styling, stylishness, stylist, stylistics, stylization
    adjective
    stylish, stylistic, stylized
    verb - intransitive
    style
    adverb
    stylishly, stylistically

    سوال‌های رایج style

    معنی style به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «style» در زبان فارسی به «سبک» ترجمه می‌شود.

    سبک مفهومی چندبُعدی و پرکاربرد است که در زمینه‌های گوناگونی همچون هنر، ادبیات، مد، معماری، نگارش، موسیقی و حتی زندگی روزمره به کار می‌رود. سبک به مجموعه‌ای از ویژگی‌ها، الگوها، شیوه‌ها یا انتخاب‌هایی گفته می‌شود که موجب تمایز یک فرد، اثر یا شیء از دیگران می‌شود. در واقع، سبک نوعی امضا یا زبان خاص است که هویت، نگرش یا سلیقه‌ی پدیدآورنده را منعکس می‌کند.

    در ادبیات، سبک به شیوه‌ی خاص نویسنده در بیان مفاهیم، انتخاب واژگان، استفاده از تصاویر ادبی و نحوه‌ی ساختاردهی جملات اطلاق می‌شود. هر نویسنده، شاعر یا ادیب، با انتخاب سبک مشخصی می‌تواند فضای ذهنی و عاطفی متفاوتی را خلق کند. برای مثال، سبک ساده و بی‌پیرایه‌ی صادق هدایت با سبک پیچیده و تمثیلیِ احمد شاملو تفاوت‌های بنیادین دارد. سبک ادبی نه‌تنها به محتوا بلکه به شکل بیان نیز هویت می‌بخشد و مخاطب را به تجربه‌ی خاصی از زبان و معنا دعوت می‌کند.

    در حوزه‌ی مد و پوشاک، سبک بیانگر نحوه‌ی لباس پوشیدن، ترکیب رنگ‌ها، انتخاب اکسسوری‌ها و فرم کلی ظاهری فرد است. سبک پوشش می‌تواند بازتابی از فرهنگ، سلیقه، طبقه‌ی اجتماعی، یا حتی روحیات درونی فرد باشد. برای مثال، سبک کلاسیک، مدرن، مینیمال، خیابانی (street style) یا هنری، هرکدام ویژگی‌های ظاهری خاص خود را دارند و مخاطب خاصی را هدف قرار می‌دهند. برندهای مطرح مد در جهان نیز سبک منحصربه‌فرد خود را دارند و با همان سبک شناخته می‌شوند.

    در طراحی گرافیک، معماری و هنرهای تجسمی، سبک اشاره به الگوی بصری یا ساختاری مشخصی دارد که هنرمند یا طراح از آن پیروی می‌کند. سبک‌های معماری مانند گوتیک، باروک، مدرن یا مینیمالیستی، و سبک‌های نقاشی چون امپرسیونیسم، کوبیسم یا سوررئالیسم، همگی مجموعه‌ای از اصول زیبایی‌شناختی و ساختاری هستند که دوره‌ها و رویکردهای فکری خاصی را نمایندگی می‌کنند. سبک در این عرصه‌ها، پیوندی تنگاتنگ با جهان‌بینی و فلسفه‌ی زیبایی‌شناسی دارد.

    در نوشتار و نگارش نیز سبک نقش کلیدی ایفا می‌کند. در نوشتن علمی، رسمی، روزنامه‌نگاری یا داستانی، سبک باید با هدف متن، مخاطب و زمینه‌ی ارتباطی هماهنگ باشد. سبک نگارشی خوب نه‌تنها شفاف و قابل‌فهم است، بلکه می‌تواند لحن مناسب، انسجام متن و تأثیرگذاری محتوایی را نیز تضمین کند. بسیاری از نویسندگان و ویراستاران حرفه‌ای، سبک نوشتاری را مهم‌تر از خود محتوا می‌دانند، چرا که شیوه‌ی بیان است که خواننده را جذب یا دفع می‌کند.

    گذشته‌ی ساده style چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده style در زبان انگلیسی styled است.

    شکل سوم style چی میشه؟

    شکل سوم style در زبان انگلیسی styled است.

    شکل جمع style چی میشه؟

    شکل جمع style در زبان انگلیسی styles است.

    وجه وصفی حال style چی میشه؟

    وجه وصفی حال style در زبان انگلیسی styling است.

    سوم‌شخص مفرد style چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد style در زبان انگلیسی styles است.

    ارجاع به لغت style

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «style» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/style

    لغات نزدیک style

    • - stylar
    • - stylate
    • - style
    • - stylebook
    • - stylet
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.