گذشتهی ساده:
patternedشکل سوم:
patternedسومشخص مفرد:
patternsوجه وصفی حال:
patterningشکل جمع:
patternsطرح، الگو، نقش، سرمشق، روال
the geometrical pattern of this rug
طرح هندسی این فرش
The cloth is patterned with flowers.
پارچه نقش گل و بته دارد.
behavior pattern
الگوی رفتار
This illness is not following its usual pattern.
این بیماری از روال همیشگی خودش پیروی نمیکند.
Put the pattern on the cloth and cut the cloth!
الگو را روی پارچه بگذار و پارچه را ببر!
Rain patterns and temperature patterns are dissimilar.
روال بارندگی با روال حرارت تشابهی ندارد.
floral patterns
نقش و نگارهای گل و بتهای
wallpaper patterns
نقشهای کاغذدیواری
the pattern of a novel
طرح یک رمان
Her behavior was a pattern for future generations.
رفتار او سرمشقی برای نسلهای آینده بود.
a dress pattern
الگوی لباس زنانه
به عنوان نمونه یا سرمشق به کار گرفتن، تقلید کردن، نقشه یا طرح ساختن، به عنوان الگو به کار بردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a patterned wallpaper
کاغذدیواری طرحدار
This carpet has been patterned after an ancient design.
این فرش از روی یک طرح باستانی الگو برداری شده است.
His ideas are patterned on Marx's.
عقاید او از مارکس تقلید شده است.
کارگاه الگوسازی (در کارخانهها)
الگو کردن برای، سرمشق شدن برای
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pattern» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pattern