امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impression

ɪmˈpreʃn ɪmˈpreʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    impressions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
اثر، جای مهر، نشان‌گذاری، اثر گذاری (از راه فشردن مهر یا شفتاهنگ و غیره) نقش اندازی، فشار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- What was your impression of his words?
- برداشت شما از حرف‌های او چه بود؟
- Her poem left a deep impression on me.
- شعر او بر من اثر ژرفی داشت.
- a firm impression of the seal on the wax
- محکم فشردن مهر بر موم
- The long and narrow lines created an impression of height.
- خط‌های دراز و باریک تصور بلندی را ایجاد می‌کردند.
- The second impression of this book will be published soon.
- چاپ دوم این کتاب به‌زودی منتشر خواهد شد.
- His impression of Nixon was hilarious.
- ادا درآوردن او از نیکسون خنده‌دار بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
ادا، تقلید، نمایش، نقش، نشان
noun
پزشکی (دندان پزشکی) جای دندان روی موم یا گچ (که از آن قالب دندان مصنوعی یا روکش دندان را می‌سازند)، قالبگیری
noun
خیال، گمان، عقیده، احساس، ادراک، خاطره
- I was under the impression that he is your brother.
- خیال می‌کردم که او برادر شما است.
noun
تاثیر، درآیش، اندیش‌گرفت، اندیش‌گذاشت
- The young artist made quite an impression on audiences everywhere.
- هنرمند جوان در همه‌جا حاضران را سخت تحت‌تأثیر قرار داد.
- Hard cleaning made little impression on the stain.
- محکم پاک کردن تأثیر چندانی در (زدودن) لکه نداشت.
noun
چاپ، طبع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impression

  1. noun influence
    Synonyms: consequence, effect, feeling, impact, reaction, response, result, sway
  2. noun feeling, idea
    Synonyms: apprehension, belief, conceit, concept, conception, conjecture, conviction, fancy, feel, hunch, image, inkling, intellection, memory, notion, opinion, perception, recollection, sensation, sense, supposition, suspicion, theory, thought, view
    Antonyms: materiality, physicality
  3. noun design made by pressing
    Synonyms: brand, cast, dent, depression, dint, fingerprint, footprint, form, hollow, impress, imprint, indentation, mark, matrix, mold, outline, pattern, print, sign, spoor, stamp, stamping, trace, track, vestige
  4. noun pretending to be somebody
    Synonyms: imitation, impersonation, masquerade, parody, sendup, takeoff

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده impression

ارجاع به لغت impression

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impression

لغات نزدیک impression

پیشنهاد بهبود معانی