با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fingerprint

ˈfɪŋɡərprɪnt ˈfɪŋɡəˌprɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fingerprinted
  • شکل سوم:

    fingerprinted
  • سوم شخص مفرد:

    fingerprints
  • وجه وصفی حال:

    fingerprinting
  • شکل جمع:

    fingerprints

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive countable
    اثر انگشت، انگشت‌نگاری، انگشت‌نگاری کردن
    • - They fingerprinted all of the prisoners.
    • - همه‌ی زندانیان را انگشت‌نگاری کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fingerprint

  1. noun A smudge made by a (dirty) finger
    Synonyms: dab, fingermark, dactylogram, identify, mark

ارجاع به لغت fingerprint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fingerprint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fingerprint

لغات نزدیک fingerprint

پیشنهاد بهبود معانی