گذشتهی ساده:
imagedشکل سوم:
imagedسومشخص مفرد:
imagesوجه وصفی حال:
imagingشکل جمع:
imagesمجسمه، تمثال، شکل، پنداره، شمایل، تصویر، پندار، تصور، خیالی، منظر، مجسم کردن، خوب شرح دادن، مجسم ساختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They worshipped the wooden images of their ancestors.
آنها تندیسهای چوبی نیاکان خود را میپرستیدند.
The movie started with the image of a deserted town.
فیلم سینمایی با تصویری از یک شهر مترو که آغاز شد.
the image of her face on the mirror
بازتاب صورت او در آینه
According to the Bible, God created man in his own image.
طبق انجیل، خداوند بشر را شبیه خودش خلق نمود.
A soldier haunted by the images of battle.
سربازی که خاطرات جنگ او را آزرده میکند.
a Frenchman's image of America
تصوری که یک مرد فرانسوی از امریکا دارد
the images of good and evil
انگارههای نیکی و بدی
The company tried to improve its public image.
شرکت کوشید که وجههی عمومی خود را بهتر کند.
Unemployment hurt the president's image.
بیکاری به محبوبیت رئیسجمهور آسیب رساند.
the very image of laziness
نمونهی کامل تنبلی
He is the image of his father.
او عین پدرش است.
a drama that is the image of life
نمایشی که تصویری از زندگی دارد
thousands of tombstones imaging the losses of war
هزاران سنگ قبر که نمادی از زیانهای جنگ بودند
A symphony imaging the beauty of nature.
موسیقی سمفونی که زیبایی طبیعت را مجسم میکند.
The face imaged in a mirror.
چهرهای که در آینه منعکس شد.
A national hero imaged in bronze on a village green.
یک قهرمان ملی که مجسمهاش را در چمنزار دهکده برپا کرده بودند.
the broad smile which imaged her joy and surprise
لبخند گوش تا گوشی که نمایشگر شادی و شگفتی او بود
be a spitting image of something
عیناً مانند چیز دیگری بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «image» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/image