آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Vision

ˈvɪʒn ˈvɪʒn

شکل جمع:

visions

معنی vision | جمله با vision

noun countable B2

تصور، تصویر ذهنی، خیال، ایده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

مشاهده

His vision for the project is ambitious but achievable.

ایده‌ی او برای پروژه، بلندپروازانه اما قابل دستیابی است.

I had a vision of our family living in a cozy house in the countryside.

من تصویری از خانواده‌مان درحال زندگی در خانه‌ای دنج در حومه‌ی شهر داشتم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to have visions of wealth and power

خواب و خیال ثروت و قدرت را در سر داشتن

my vision of the world's future

تصور من درباره‌ی آینده‌ی جهان

Look not at visions, but at realities.

به واقعیت‌ها بنگر، نه به رؤیاها.

noun countable

رؤیا، خیال، تصویر (معمولاً حاصل از بیماری ذهنی، مواد مخدر و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

After taking the herbal concoction, he began to see strange visions.

بعداز مصرف معجون گیاهی، شروع به دیدن رؤیاهای عجیب کرد.

She claimed to have a vision of her deceased grandmother giving her advice.

او ادعا کرد که تصویری از مادربزرگ مرحومش داشته که به او نصیحت می‌کرد.

noun uncountable C1

دوراندیشی، آینده‌نگری، چشم‌انداز، بینش

This project was made possible by my father's vision.

بینش پدرم این طرح را ممکن کرد.

Her vision for the city included more green spaces and better public transport.

چشم‌انداز او برای شهر شامل فضای سبز بیشتر و حمل‌ونقل عمومی بهتر بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He visioned the tiny village as a metropolis.

در عالم رؤیا آن دهکده‌ی کوچک را به‌صورت یک شهر بزرگ دید.

a statesman of great vision

سیاست‌مداری با دید گسترده

noun uncountable B2

دید، بینایی

Glasses can improve one's vision.

عینک می‌تواند بینایی شخص را بهتر کند.

My vision is blurry when I read without my glasses.

وقتی بدون عینک می‌خوانم، دید چشمم تار می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She was a vision in that black dress.

زیبایی او در آن پیراهن سیاه خیره‌کننده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد vision

  1. noun ability to perceive with eyes
    Synonyms:
    eyesight sight seeing perception view eyes faculty optics perceiving range of view
    Antonyms:
    blindness sightlessness
  1. noun very beautiful thing or person
    Synonyms:
    sight picture dream angel stunner eyeful spectacle dazzler sight for sore eyes feast for the eyes perfect picture

سوال‌های رایج vision

شکل جمع vision چی میشه؟

شکل جمع vision در زبان انگلیسی visions است.

ارجاع به لغت vision

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vision» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vision

لغات نزدیک vision

پیشنهاد بهبود معانی