شکل جمع:
visionsدید، بینایی، دیدن، منظره
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
Glasses can improve one's vision.
عینک میتواند بینایی شخص را بهتر کند.
a statesman of great vision
سیاستمداری با دید گسترده
She was a vision in that black dress.
زیبایی او در آن پیراهن سیاه خیرهکننده بود.
رؤیا، خیال، تصور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to have visions of wealth and power
خواب و خیال ثروت و قدرت را در سر داشتن
Looke not at visions, but at realities.
به واقعیتها بنگر، نه به رؤیاها.
my vision of the world's future
تصور من دربارهی آیندهی جهان
وحی، الهام، بصیرت، شبح، حس باصره، بینش، نظر، ژرفبینی
Suddenly the vision spoke.
ناگهان شبح سخن گفت.
This project was made possible by my father's vision.
بینش پدرم این طرح را ممکن کرد.
در عالم خواب و خیال دیدن، نشان دادن (در رؤیا)
He visioned the tiny village as a metropolis.
در عالم رؤیا آن دهکدهی کوچک را بهصورت یک شهر بزرگ دید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vision» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vision