با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Angle

ˈæŋɡl ˈæŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    angled
  • شکل سوم:

    angled
  • سوم‌شخص مفرد:

    angles
  • وجه وصفی حال:

    angling
  • شکل جمع:

    angles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
زاویه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The base angles of an isosceles triangle are equal.
- زوایای قاعده‌ی مثلث متساوی‌الساقین با هم برابرند.
- The two roads meet at an angle of ninety degrees.
- دو جاده در زاویه‌ی نود درجه با هم تلاقی می‌کنند.
noun countable
گوشه، کنج
- The sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep.
- ملوان سر خود را روی گوشه‌ی نرده قرار داد و به خواب رفت.
- The children loved sitting in the angle of the classroom.
- بچه‌ها عاشق نشستن در کنج کلاس بودند.
noun countable C1
سمت
- He took the vase and peered at it from all angles.
- او گلدان را برداشت و از هر سمت با کنجکاوی به آن نگریست.
- I examined the sculpture from every angle.
- مجسمه را از هر سمتی بررسی کردم.
noun countable C1
مجازی زاویه‌ی دید، دیدگاه، دید، نقطه‌نظر
- His angle on the situation was unique.
- زاویه‌ی دید او به این موقعیت منحصر‌به‌فرد بود.
- His article explored various angles on the controversial topic of climate change.
- در مقاله‌ی او نقطه‌نظرات مختلف موضوع بحث‌برانگیز تغییر اقلیم بررسی شده است.
verb - transitive
زاویه دادن، کج کردن
- She angled her body towards the sun to soak up the warmth.
- بدنش را به سمت خورشید کج کرد تا گرما را جذب کند.
- The cat angled its head.
- گربه به سرش زاویه داد.
verb - transitive
مجازی جهت دادن به
- The coach angled his feedback towards improving the team's defense.
- مربی به بازخورد خود در راستای بهبود خط دفاعی تیم جهت داد.
- My teacher skillfully angled his lesson.
- معلم من با مهارت به درسش جهت داد.
noun countable
حیله، حقه
- The politician used various angles to gain an unfair advantage.
- این سیاست‌مدار از حیله‌های مختلف برای کسب برتری ناعادلانه استفاده کرد.
- The journalist's investigation uncovered the angle in the business deal.
- تحقیقات روزنامه‌نگار حقه‌ی موجود در معامله‌ی تجاری را برملا کرد.
verb - intransitive
پیچیدن، خم شدن
- The road angles to the right.
- جاده به سمت راست می‌پیچد.
- The car began to angle to the left.
- ماشین شروع به پیچیدن به سمت گرفت.
verb - intransitive
ماهی گرفتن (با قلاب)
- She taught her children how to angle.
- او به فرزندانش یاد داد که چگونه ماهی بگیرند.
- He loves to angle early in the morning.
- دوست دارد صبح زود ماهی بگیرد.
verb - intransitive
طرح ریختن، برنامه چیدن، نقشه کشیدن، دانه پاشیدن (برای به دست آوردن چیزی)
- He angled for her attention.
- برای جلب توجه آن خانم طرح ریخت.
- I didn’t want him to think I was just angling for sympathy
- نمی‌خواستم این‌طور فکر کند که برای جلب احساس ترحم دانه پاشیده بودم.
noun countable
آنگل (اهل قبیله‌ای ژرمنی به همین نام که همراه با ساکسون‌ها و جوت‌ها در قرن پنجم پس از میلاد به انگلستان حمله کردند و با آن‌ها یکی شدند و مردمان آنگلوساکسون را تشکیل دادند) (با A بزرگ)
- The Angles were one of the three Germanic tribes that invaded England in the fifth century.
- آنگل‌ها یکی از سه قبیله‌ی ژرمنی بودند که در قرن پنجم به انگلستان حمله کردند.
- The Angles settled in the eastern part of England.
- آنگل‌ها در شرق انگلستان ساکن شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد angle

  1. noun shape formed by two lines meeting at a point
    Synonyms: bend, corner, crook, crotch, cusp, decline, divergence, dogleg, edge, elbow, flare, flection, flexure, fork, incline, intersection, knee, nook, notch, obliquity, point, slant, turn, turning, twist, V, Y
  2. noun personal approach, purpose
    Synonyms: aim, approach, aspect, direction, hand, intention, outlook, perspective, plan, point of view, position, side, slant, standpoint, viewpoint
  3. verb fish
    Synonyms: cast, dangle a line, drop a line
  4. verb attempt to get
    Synonyms: aim for, be after, cast about for, connive, conspire, contrive, fish for, hint, hunt, invite, look for, maneuver, plan, plot, scheme, seek, solicit, strive, try for

Phrasal verbs

  • angle for

    خواستن، خواهان بودن، طلب کردن، در پی بودن (عموماً بدون بیان به‌طور مستقیم)

Collocations

ارجاع به لغت angle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «angle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/angle

لغات نزدیک angle

پیشنهاد بهبود معانی