گذشتهی ساده:
angledشکل سوم:
angledسومشخص مفرد:
anglesوجه وصفی حال:
anglingشکل جمع:
anglesزاویه
The base angles of an isosceles triangle are equal.
زوایای قاعدهی مثلث متساویالساقین با هم برابرند.
The two roads meet at an angle of ninety degrees.
دو جاده در زاویهی نود درجه با هم تلاقی میکنند.
گوشه، کنج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep.
ملوان سر خود را روی گوشهی نرده قرار داد و به خواب رفت.
The children loved sitting in the angle of the classroom.
بچهها عاشق نشستن در کنج کلاس بودند.
سمت
He took the vase and peered at it from all angles.
او گلدان را برداشت و از هر سمت با کنجکاوی به آن نگریست.
I examined the sculpture from every angle.
مجسمه را از هر سمتی بررسی کردم.
مجازی زاویهی دید، دیدگاه، دید، نقطهنظر
His angle on the situation was unique.
زاویهی دید او به این موقعیت منحصربهفرد بود.
His article explored various angles on the controversial topic of climate change.
در مقالهی او نقطهنظرات مختلف موضوع بحثبرانگیز تغییر اقلیم بررسی شده است.
زاویه دادن، کج کردن
She angled her body towards the sun to soak up the warmth.
بدنش را به سمت خورشید کج کرد تا گرما را جذب کند.
The cat angled its head.
گربه به سرش زاویه داد.
مجازی جهت دادن به
The coach angled his feedback towards improving the team's defense.
مربی به بازخورد خود در راستای بهبود خط دفاعی تیم جهت داد.
My teacher skillfully angled his lesson.
معلم من با مهارت به درسش جهت داد.
حیله، حقه
The politician used various angles to gain an unfair advantage.
این سیاستمدار از حیلههای مختلف برای کسب برتری ناعادلانه استفاده کرد.
The journalist's investigation uncovered the angle in the business deal.
تحقیقات روزنامهنگار حقهی موجود در معاملهی تجاری را برملا کرد.
پیچیدن، خم شدن
The road angles to the right.
جاده به سمت راست میپیچد.
The car began to angle to the left.
ماشین شروع به پیچیدن به سمت گرفت.
ماهی گرفتن (با قلاب)
She taught her children how to angle.
او به فرزندانش یاد داد که چگونه ماهی بگیرند.
He loves to angle early in the morning.
دوست دارد صبح زود ماهی بگیرد.
طرح ریختن، برنامه چیدن، نقشه کشیدن، دانه پاشیدن (برای به دست آوردن چیزی)
He angled for her attention.
برای جلب توجه آن خانم طرح ریخت.
I didn’t want him to think I was just angling for sympathy
نمیخواستم اینطور فکر کند که برای جلب احساس ترحم دانه پاشیده بودم.
آنگل (اهل قبیلهای ژرمنی به همین نام که همراه با ساکسونها و جوتها در قرن پنجم پس از میلاد به انگلستان حمله کردند و با آنها یکی شدند و مردمان آنگلوساکسون را تشکیل دادند) (با A بزرگ)
The Angles were one of the three Germanic tribes that invaded England in the fifth century.
آنگلها یکی از سه قبیلهی ژرمنی بودند که در قرن پنجم به انگلستان حمله کردند.
The Angles settled in the eastern part of England.
آنگلها در شرق انگلستان ساکن شدند.
خواستن، خواهان بودن، طلب کردن، در پی بودن (عموماً بدون بیان بهطور مستقیم)
زاویهی همگرایی (تقارب)، زاویهی عکسبرداری
زاویهی پراش، زاویهی تفرق
به زاویهی ...
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «angle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/angle