آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳

    Angle

    ˈæŋɡl ˈæŋɡl

    گذشته‌ی ساده:

    angled

    شکل سوم:

    angled

    سوم‌شخص مفرد:

    angles

    وجه وصفی حال:

    angling

    شکل جمع:

    angles

    معنی angle | جمله با angle

    noun countable C1

    زاویه

    The base angles of an isosceles triangle are equal.

    زوایای قاعده‌ی مثلث متساوی‌الساقین با هم برابرند.

    The two roads meet at an angle of ninety degrees.

    دو جاده در زاویه‌ی نود درجه با هم تلاقی می‌کنند.

    noun countable

    گوشه، کنج

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep.

    ملوان سر خود را روی گوشه‌ی نرده قرار داد و به خواب رفت.

    The children loved sitting in the angle of the classroom.

    بچه‌ها عاشق نشستن در کنج کلاس بودند.

    noun countable C1

    سمت

    He took the vase and peered at it from all angles.

    او گلدان را برداشت و از هر سمت با کنجکاوی به آن نگریست.

    I examined the sculpture from every angle.

    مجسمه را از هر سمتی بررسی کردم.

    noun countable C1

    مجازی زاویه‌ی دید، دیدگاه، دید، نقطه‌نظر

    His angle on the situation was unique.

    زاویه‌ی دید او به این موقعیت منحصر‌به‌فرد بود.

    His article explored various angles on the controversial topic of climate change.

    در مقاله‌ی او نقطه‌نظرات مختلف موضوع بحث‌برانگیز تغییر اقلیم بررسی شده است.

    verb - transitive

    زاویه دادن، کج کردن

    She angled her body towards the sun to soak up the warmth.

    بدنش را به سمت خورشید کج کرد تا گرما را جذب کند.

    The cat angled its head.

    گربه به سرش زاویه داد.

    verb - transitive

    مجازی جهت دادن به

    The coach angled his feedback towards improving the team's defense.

    مربی به بازخورد خود در راستای بهبود خط دفاعی تیم جهت داد.

    My teacher skillfully angled his lesson.

    معلم من با مهارت به درسش جهت داد.

    noun countable

    حیله، حقه

    The politician used various angles to gain an unfair advantage.

    این سیاست‌مدار از حیله‌های مختلف برای کسب برتری ناعادلانه استفاده کرد.

    The journalist's investigation uncovered the angle in the business deal.

    تحقیقات روزنامه‌نگار حقه‌ی موجود در معامله‌ی تجاری را برملا کرد.

    verb - intransitive

    پیچیدن، خم شدن

    The road angles to the right.

    جاده به سمت راست می‌پیچد.

    The car began to angle to the left.

    ماشین شروع به پیچیدن به سمت گرفت.

    verb - intransitive

    ماهی گرفتن (با قلاب)

    She taught her children how to angle.

    او به فرزندانش یاد داد که چگونه ماهی بگیرند.

    He loves to angle early in the morning.

    دوست دارد صبح زود ماهی بگیرد.

    verb - intransitive

    طرح ریختن، برنامه چیدن، نقشه کشیدن، دانه پاشیدن (برای به دست آوردن چیزی)

    He angled for her attention.

    برای جلب توجه آن خانم طرح ریخت.

    I didn’t want him to think I was just angling for sympathy

    نمی‌خواستم این‌طور فکر کند که برای جلب احساس ترحم دانه پاشیده بودم.

    noun countable

    آنگل (اهل قبیله‌ای ژرمنی به همین نام که همراه با ساکسون‌ها و جوت‌ها در قرن پنجم پس از میلاد به انگلستان حمله کردند و با آن‌ها یکی شدند و مردمان آنگلوساکسون را تشکیل دادند) (با A بزرگ)

    The Angles were one of the three Germanic tribes that invaded England in the fifth century.

    آنگل‌ها یکی از سه قبیله‌ی ژرمنی بودند که در قرن پنجم به انگلستان حمله کردند.

    The Angles settled in the eastern part of England.

    آنگل‌ها در شرق انگلستان ساکن شدند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد angle

    1. noun shape formed by two lines meeting at a point
      Synonyms:
      corner point turn bend edge intersection fork v y crook elbow knee notch slant incline twist flexure turning decline flare crotch cusp dogleg nook obliquity flection divergence
    1. noun personal approach, purpose
      Synonyms:
      aim plan intention approach direction viewpoint perspective outlook position standpoint point of view aspect side slant hand
    1. verb fish
      Synonyms:
      fish cast drop a line dangle a line
    1. verb attempt to get
      Synonyms:
      seek try for look for aim for strive fish for solicit invite hunt be after plan plot scheme maneuver contrive hint cast about for connive conspire

    Phrasal verbs

    angle for

    خواستن، خواهان بودن، طلب کردن، در پی بودن (عموماً بدون بیان به‌طور مستقیم)

    Collocations

    angle of convergence

    زاویه‌ی هم‌گرایی (تقارب)، زاویه‌ی عکس‌برداری

    angle of diffraction

    زاویه‌ی پراش، زاویه‌ی تفرق

    at an angle of...

    به زاویه‌ی ...

    سوال‌های رایج angle

    گذشته‌ی ساده angle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده angle در زبان انگلیسی angled است.

    شکل سوم angle چی میشه؟

    شکل سوم angle در زبان انگلیسی angled است.

    شکل جمع angle چی میشه؟

    شکل جمع angle در زبان انگلیسی angles است.

    وجه وصفی حال angle چی میشه؟

    وجه وصفی حال angle در زبان انگلیسی angling است.

    سوم‌شخص مفرد angle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد angle در زبان انگلیسی angles است.

    ارجاع به لغت angle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «angle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/angle

    لغات نزدیک angle

    • - angiotensin
    • - angkor
    • - angle
    • - angle for
    • - angle iron
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.