شکاف، بریدگی (شکل V مانند)
The stick has three notches.
چوب سه بریدگی دارد.
They would cut a few more notches on the stick.
چند شکاف دیگر روی چوب کندند.
پزشکی شکاف، حفره، سوراخ، نشانه (روی یکی از اندامهای بدن)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor examined the x-ray and noticed a tiny notch on the edge of the patient's bone.
دکتر عکس رادیوگرافی را بررسی کرد و متوجه شکاف کوچکی در لبهی استخوان بیمار شد.
The surgeon made a precise notch on the patient's bone.
جراح حفرهی دقیقی روی استخوان بیمار ایجاد کرد.
درجه، سطح، مقدار
a notch below average
یک درجه از متوسط پایینتر
His voice rose another notch.
صدای او مقداری بلندتر شد.
(به شکل V) بریدن، شکاف ایجاد کردن، (سطح چیزی را) برش دادن
The students had notched the edges of their desks with their knives.
دانشآموزان لبههای میز خود را با چاقوهایشان بریده بودند.
She notched the paper with a pair of scissors for easy tearing.
او کاغذ را با یک قیچی برش داد تا بهراحتی پاره شود.
به ثبت رساندن، نایل شدن، کسب کردن، دست یافتن
He notched himself a lofty place in English history.
او برای خودش در تاریخ انگلیس مقام رفیعی کسب کرد.
He notched his third victory.
او به سومین پیروزی خود دست یافت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «notch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/notch