فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Incision

ɪnˈsɪʒn ɪnˈsɪʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incisions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    شکاف، برش، چاک
    • - The knife had made a deep incision.
    • - چاقو بریدگی عمیقی ایجاد کرده بود.
    • - The incision was sewn up.
    • - شکاف را بخیه کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد incision

  1. noun cut, slit
    Synonyms: carving, cleavage, cleft, dissection, gash, groove, laceration, mark, nick, nip, notch, opening, pierce, slash, stab, wound

ارجاع به لغت incision

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incision» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incision

لغات نزدیک incision

پیشنهاد بهبود معانی