فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incision

ɪnˈsɪʒn ɪnˈsɪʒn

شکل جمع:

incisions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

شکاف، برش، چاک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The knife had made a deep incision.

چاقو بریدگی عمیقی ایجاد کرده بود.

The incision was sewn up.

شکاف را بخیه کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incision

  1. noun cut, slit
    Synonyms:
    opening mark nick slash gash stab slit notch pierce wound laceration cleavage cleft groove dissection carving

ارجاع به لغت incision

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incision» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incision

لغات نزدیک incision

پیشنهاد بهبود معانی