با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Indent

ɪnˈdent ɪnˈdent ɪnˈdent ɪnˈdent
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    برجسته کردن، دندانه‌دار کردن، تورفتگی، سفارش(دادن)، دندانه‌گذاری
    • - an indented coastline
    • - کرانه‌ی دندانه‌دندانه
    • - The tip of the wall was regularly indented.
    • - سر دیوار دارای دندانه‌های منظمی بود.
    • - an indented lottery ticket
    • - بلیط بخت‌آزمایی با لبه‌ی ناصاف بریده‌شده
    • - an indented servant
    • - نوکر ملزم به خدمت (طبق قرارداد)
    • - indenting the first line of a paragraph
    • - سطر اول پاراگراف را تو گذاشتن
    • - They indented on the governor for food.
    • - آنان برای غذا به فرماندار عرض‌حال نوشتند.
    • - to indent on the company for new equipment
    • - از شرکت درخواست تجهیزات تازه کردن
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد indent

  1. verb make a space; push in slightly
    Synonyms: bash, cave in, cut, dent, depress, dint, hollow, jag, mark, nick, notch, pink, pit, rabbet, rut, scallop, score, serrate
    Antonyms: flush

Phrasal verbs

  • indent on (or upon)

    (انگلیس) رسماً درخواست کردن، (پول و غیره) برداشت کردن

Collocations

ارجاع به لغت indent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indent

لغات نزدیک indent

پیشنهاد بهبود معانی