آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Indent

ˈɪndent ɪnˈdent ˈɪndent ɪnˈdent

گذشته‌ی ساده:

indented

شکل سوم:

indented

سوم‌شخص مفرد:

indents

وجه وصفی حال:

indenting

شکل جمع:

indents

معنی indent | جمله با indent

verb - transitive

تورفتگی ایجاد کردن، دندانه‌دار کردن، فاصله دادن (در متن‌نویسی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

The page layout requires the text to be indented on both sides.

طرح‌بندی صفحه نیاز دارد که متن از هر دو طرف تو رفته باشد.

The metal surface was indented by repeated hammer blows.

سطح فلز با ضربه‌های مکرر چکش، دندانه‌دار شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The tip of the wall was regularly indented.

سر دیوار دارای دندانه‌های منظمی بود.

an indented lottery ticket

بلیط بخت‌آزمایی با لبه‌ی ناصاف بریده‌شده

indenting the first line of a paragraph

سطر اول پاراگراف را تو گذاشتن

an indented coastline

کرانه‌ی دندانه‌دندانه

verb - intransitive

انگلیسی بریتانیایی کسب‌وکار درخواست رسمی دادن، سفارش رسمی دادن، تقاضای رسمی کردن (برای کالا)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The manager indented for additional fuel to keep the factory running.

مدیر برای ادامه‌ی فعالیت کارخانه، تقاضای سوخت اضافی کرد.

They had to indent for medical equipment during the crisis.

آن‌ها مجبور شدند درطول بحران برای تجهیزات پزشکی درخواست بدهند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They indented on the governor for food.

آنان برای غذا به فرماندار عرض‌حال نوشتند.

to indent on the company for new equipment

از شرکت درخواست تجهیزات تازه کردن

an indented servant

نوکر ملزم به خدمت (طبق قرارداد)

noun countable

فاصله، تورفتگی

The book uses wide indents to give a clean layout.

کتاب برای ایجاد طرح‌بندی تمیز از تورفتگی‌های عریض استفاده کرده است.

Without an indent, the paragraphs look crowded together.

بدون فاصله، پاراگراف‌ها به‌هم چسبیده به نظر می‌رسند.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی کسب‌وکار درخواست رسمی، تقاضا، سفارش (برای کالا)

The factory issued an indent for additional tools.

کارخانه، درخواست خریدی برای ابزارهای اضافی صادر کرد.

An indent for raw materials was sent to the supplier.

تقاضای رسمی‌ای برای مواد اولیه به تأمین‌کننده ارسال شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد indent

  1. verb make a space; push in slightly
    Antonyms:

Phrasal verbs

indent on (or upon)

(انگلیس) رسماً درخواست کردن، (پول و غیره) برداشت کردن

Collocations

ارجاع به لغت indent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indent

لغات نزدیک indent

پیشنهاد بهبود معانی