برجسته کردن، دندانهدار کردن، تورفتگی، سفارش(دادن)، دندانهگذاری
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an indented coastline
کرانهی دندانهدندانه
The tip of the wall was regularly indented.
سر دیوار دارای دندانههای منظمی بود.
an indented lottery ticket
بلیط بختآزمایی با لبهی ناصاف بریدهشده
an indented servant
نوکر ملزم به خدمت (طبق قرارداد)
indenting the first line of a paragraph
سطر اول پاراگراف را تو گذاشتن
They indented on the governor for food.
آنان برای غذا به فرماندار عرضحال نوشتند.
to indent on the company for new equipment
از شرکت درخواست تجهیزات تازه کردن
(انگلیس) رسماً درخواست کردن، (پول و غیره) برداشت کردن
چوب خط
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indent