آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ آذر ۱۴۰۴

    Bash

    bæʃ bæʃ

    گذشته‌ی ساده:

    bashed

    شکل سوم:

    bashed

    سوم‌شخص مفرد:

    bashes

    وجه وصفی حال:

    bashing

    شکل جمع:

    bashes

    معنی bash | جمله با bash

    verb - intransitive verb - transitive informal

    زدن، کوبیدن، ضربه زدن، کوفتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    She bashed her husband over the head with a saucepan.

    با ماهیتابه بر سر شوهرش کوفت.

    He accidentally bashed his arm against the door.

    او به‌طور تصادفی دستش را به در کوبید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was bashed up by two drunken men.

    دو مرد مست او را له و لورده کردند.

    I better bash on with this report.

    بهتر است این گزارش لعنتی را تمام کنم.

    verb - transitive

    انتقاد کردن، کوبیدن، تاختن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He kept bashing the workers.

    او مرتب کارگران را مورد انتقاد قرار می‌داد.

    He kept bashing local government officials during the interview.

    درطول مصاحبه، مدام مقامات محلی را می‌کوبید.

    noun countable informal

    جشن، مهمانی، پارتی

    We had a small bash with close friends last weekend.

    آخر هفته‌ی گذشته، مهمانی کوچکی با دوستان صمیمی داشتیم.

    They’re planning a New Year’s bash at their house.

    آن‌ها برنامه دارند در خانه‌شان، جشن سال نو برگزار کنند.

    noun singular countable informal

    انگلیسی بریتانیایی ضربه

    That bash on his arm left a big bruise.

    آن ضربه، کبودی بزرگی روی دستش گذاشت.

    The vase fell with a loud bash on the floor.

    گلدان با ضربه‌ی شدیدی روی زمین افتاد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a bash on the nose

    ضربه‌ای بر بینی

    She decided to have a bash at painting.

    او تصمیم گرفت نقاشی را بیازماید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bash

    1. noun party
      Synonyms:
      celebration party spree wing-ding
    1. verb hit
      Synonyms:
      strike hit punch smash slam whack slug pop clobber

    Phrasal verbs

    bash on

    (بدون علاقه) کاری را انجام دادن

    bash up

    سخت زدن، خرد کردن (اشخاص یا اشیا)، صدمه زدن

    Idioms

    have a bash at

    (عامیانه) امتحان کردن، امتحانی انجام دادن

    سوال‌های رایج bash

    گذشته‌ی ساده bash چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bash در زبان انگلیسی bashed است.

    شکل سوم bash چی میشه؟

    شکل سوم bash در زبان انگلیسی bashed است.

    شکل جمع bash چی میشه؟

    شکل جمع bash در زبان انگلیسی bashes است.

    وجه وصفی حال bash چی میشه؟

    وجه وصفی حال bash در زبان انگلیسی bashing است.

    سوم‌شخص مفرد bash چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bash در زبان انگلیسی bashes است.

    ارجاع به لغت bash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bash

    لغات نزدیک bash

    • - basenji
    • - bases
    • - bash
    • - bash on
    • - bash up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.