گذشتهی ساده:
smashedشکل سوم:
smashedسومشخص مفرد:
smashesوجه وصفی حال:
smashingشکل جمع:
smashesخرد کردن، شکستن، در هم شکستن، زدن، به شدت زدن، از بین بردن، از بین رفتن، در هم کوبیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
to smash a stone through a window
سنگی را به طرف پنجره انداختن و آن را خرد کردن
He smashed a fist in Akbar's face.
مشت خود را محکم بر صورت اکبر فرود آورد.
The bomb smashed all the building's windows.
بمب همهی شیشههای ساختمان را خرد کرد.
German tanks smashed their way into the city.
تانکهای آلمانی موانع مسیر خود را درهم کوبیدند و وارد شهر شدند.
to smash a teacup
فنجان چای را شکاندن
to smash bombs into enemy positions
پرتاب بمب بر مواضع دشمن
to smash down a fence
نردهای را فرو کوبیدن
The agents smashed the door in and entered.
مأموران در را درهم کوبیدند و وارد شدند.
to smash a chair
صندلی را شکستن
Our dreams of peace were smashed for ever.
خوابوخیالهای ما در مورد صلح برای همیشه تباه شد.
we encountered the enemy and smashed them up!
به دشمن برخوردیم و آنان را تار و مار کردیم!
to smash up an organization
سازمانی را درهم پاشاندن
(با چیزی) برخورد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He smashed into a tree.
محکم خورد به یک درخت.
The cold northerly wind was smashing against them.
باد سرد شمالی خود را بر آنان میکوبید.
خردشدگی، درهمشکستگی، ورشکستگی
the smash of all his hopes
از بین رفتن تمام امیدهای او
the bank smashes of the 30's
ورشکستگی بانکها در سالهای 1930
موفقیت، کامیابی
a musical smash
نمایش موزیکال بسیار موفقیتآمیز
That show was a box-office smash.
آن نمایش از نظر فروش بلیط بسیار موفق بود.
ممتاز، برجسته، عالی
She had a smash performance on stage last night.
او دیشب اجرایی عالی روی صحنه داشت.
This restaurant is known for its smash burgers.
این رستوران به برگرهای ممتازش معروف است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smash