آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ مهر ۱۴۰۲

    Break Up

    ˈbreɪkˈəp ˈbreɪkˈəp breɪkʌp

    توضیحات:

    شکل‌های نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): break-up و breakup

    معنی break up | جمله با break up

    phrasal verb verb - intransitive verb - transitive

    به هم زدن، پایان دادن، گسیختن، به هم خوردن، جدا شدن

    My parents' marriage reached a breaking point and they ultimately decided to break up.

    ازدواج پدرومادرم به نقطه‌ی شکست رسید و آن‌ها در نهایت تصمیم گرفتند جدا شوند.

    The party started to break up.

    مهمانی داشت به هم می‌خورد.

    phrasal verb verb - intransitive verb - transitive B1

    تجزیه کردن، تجزیه شدن، تقسیم کردن، تقسیم شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The Soviet Empire was broken up into separate nations.

    امپراتوری شوروی به کشورهای جداگانه‌ای تجزیه شد.

    The Ottoman Empire broke up several centuries ago, marking the end of an era.

    امپراتوری عثمانی چند سده پیش تجزیه شد و پایان یک عصر را رقم زد.

    phrasal verb

    انگلیسی بریتانیایی تعطیل شدن (مدرسه و غیره)

    The principal announced that the school would break up early.

    مدیر مدرسه اعلام کرد که مدرسه زودتر تعطیل می‌شود.

    The teacher announced that they would break up for lunch at 12:00.

    معلم اعلام کرد که ساعت دوازده برای ناهار کلاس تعطیل می‌شود.

    noun

    تجزیه، تفکیک، تقسیم

    The breakup of the nation into smaller states created a more localized government structure.

    تجزیه‌ی کشور به ایالت‌های کوچک‌تر ساختار دولتی محلی‌تری را به وجود آورد.

    The breakup of the land into smaller plots allowed for more efficient use and development.

    تفکیک زمین به قطعات کوچک‌تر امکان استفاده و توسعه‌ی کارآمدتر را فراهم کرد.

    noun

    جدایی، قطع، تلاشی، فروپاشی (اتحاد و رابطه و غیره)

    The breakup of their relationship was devastating for both of them.

    قطع رابطه‌ی آن‌ها برای هر دوی آن‌ها ویرانگر بود.

    The breakup was a result of their incompatible personalities.

    این جدایی نتیجه‌ی شخصیت ناسازگار آن‌ها بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the breakup of the Soviet Empire

    فروپاشی امپراطوری شوروی

    phrasal verb

    متفرق کردن، متفرق شدن، پراکنده کردن، پراکنده شدن

    Police used pepper spray to break up a demonstration.

    پلیس برای متفرق کردن تظاهرات از اسپری فلفل استفاده کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد break up

    1. verb end relationship, activity
      Synonyms:
      end stop terminate separate divide part halt disrupt disperse scatter suspend dissolve sever split divorce put an end to adjourn disband dismantle take apart disassemble sunder
      Antonyms:
      reconcile

    ارجاع به لغت break up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «break up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/break-up-2

    لغات نزدیک break up

    • - break the world record
    • - break through the defence
    • - break up
    • - break wind
    • - break with
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.