آخرین به‌روزرسانی:

Disassemble

ˌdɪsəˈsembl̩ ˌdɪsəˈsembl̩

گذشته‌ی ساده:

disassembled

شکل سوم:

disassembled

سوم‌شخص مفرد:

disassembles

وجه وصفی حال:

disassembling

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

مجزا کردن، سوا کردن، پیاده کردن (ماشین‌آلات)، به‌هم ریختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to disassemble an engine

موتوری را از هم باز کردن (پیاده کردن)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disassemble

  1. verb take apart
    Synonyms:
    dismantle knock down

ارجاع به لغت disassemble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disassemble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disassemble

لغات نزدیک disassemble

پیشنهاد بهبود معانی