فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disassociate

ˌdɪsəˈsoʊsieɪt ˌdɪsəˈsəʊʃieɪt / / -sieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disassociated
  • شکل سوم:

    disassociated
  • سوم شخص مفرد:

    disassociates
  • وجه وصفی حال:

    disassociating

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    جداکردن، مجزاکردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن
    • - He disassociated himself from the business.
    • - او با آن بنگاه قطع رابطه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disassociate

  1. verb To remove from association with
    Synonyms: dissociate, divorce, abstract, detach, disaffiliate, disconnect, disengage, part, withdraw, separate, disunite, uncouple, disjoint

ارجاع به لغت disassociate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disassociate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disassociate

لغات نزدیک disassociate

پیشنهاد بهبود معانی