آخرین به‌روزرسانی:

Disassociate

ˌdɪsəˈsoʊsieɪt ˌdɪsəˈsəʊʃieɪt / / -sieɪt

گذشته‌ی ساده:

disassociated

شکل سوم:

disassociated

سوم‌شخص مفرد:

disassociates

وجه وصفی حال:

disassociating

معنی و نمونه‌جمله

adverb

جداکردن، مجزاکردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He disassociated himself from the business.

او با آن بنگاه قطع رابطه کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disassociate

  1. verb to remove from association with
    Synonyms:
    separate disconnect detach withdraw disengage dissociate disunite part divorce uncouple disaffiliate disjoint abstract

ارجاع به لغت disassociate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disassociate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disassociate

لغات نزدیک disassociate

پیشنهاد بهبود معانی