گذشتهی ساده:
disassociatedشکل سوم:
disassociatedسومشخص مفرد:
disassociatesوجه وصفی حال:
disassociatingجداکردن، مجزاکردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He disassociated himself from the business.
او با آن بنگاه قطع رابطه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disassociate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disassociate