گذشتهی ساده:
fragmentedشکل سوم:
fragmentedسومشخص مفرد:
fragmentsوجه وصفی حال:
fragmentingشکل جمع:
fragmentsپاره، خرده، تکه، قطعه، بریده، جز، (اجزا)، بخش، قسمت، شکنه
he first took blood and bone fragments out of the wound.
ابتدا خون و خرده استخوانها را از زخم بیرون آورد.
only a few fragments of the manuscript have survived and they are not legible.
فقط چندپاره از آن نسخهی خطی باقی مانده است و آن هم خوانا نیست.
تکه کردن، شکنه کردن، پاره پاره کردن، خرد شدن یا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the grenade fragmented the statue into thousands of pieces.
نارنجک مجسمه را به هزاران ذره خرد کرد.
fragmented thoughts
افکار ازهم گسیخته
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fragment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fragment