امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Minim

ˈmɪnɪm ˈmɪnɪm ˈmɪnɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
وابسته به حداقل، یک ششم دراکم، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، آدم کوتوله، نقطه، حداقل، چیز کم‌اهمیت و خرد، کوچک‌ترین ذره، هرچیز کوچک، خرد، ذره، کمترین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد minim

  1. noun A tiny amount
    Synonyms:
    bit crumb dab dash dot dram drop fragment grain iota jot mite modicum molecule half-note ort ounce particle scrap scruple shred smidgen speck tittle trifle whit spot

ارجاع به لغت minim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «minim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/minim

لغات نزدیک minim

پیشنهاد بهبود معانی