گذشتهی ساده:
crumbedشکل سوم:
crumbedسومشخص مفرد:
crumbsوجه وصفی حال:
crumbingشکل جمع:
crumbs(غذا، شیرینی، نان) خرده، ریزه
(مجازی) ریزه، خرده، ذره
a crumb of comfort
ذرهای آسایش
a crumb of good news
یک ذره (اندکی) خبر خوب
(در آمریکا) آدمِ رذل، آدم پست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crumb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crumb