امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Particle

ˈpɑːrt̬əkl ˈpɑːtɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    particles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
خرده، ریزه، ذره، لفظ، حرف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- particles of dust
- ذرات گرد و خاک
- subatomic particles
- ذرات بنیادی اتم
- particle accelerator
- شتابگر ذرات اتمی، شتاب‌دهنده‌ی ذره
- There is not a particle of truth in what he says.
- (مجازی) حرف‌هایی که می‌زند ذره‌ای حقیقت ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد particle

  1. noun atom, piece
    Synonyms:
    bit piece fragment scrap crumb grain speck shred drop dot morsel molecule mite iota jot ounce modicum smidgen fleck mote whit minim seed dribble ray stitch scruple smithereen hoot

ارجاع به لغت particle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «particle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/particle

لغات نزدیک particle

پیشنهاد بهبود معانی