آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ اسفند ۱۴۰۳

    Particle

    ˈpɑːrt̬əkl ˈpɑːtɪkl

    شکل جمع:

    particles

    معنی particle | جمله با particle

    noun countable

    پارتیکل (کلمه یا بخشی از کلمه که در دستور زبان کاربرد دارد و معمولاً معنی ندارد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The particle 'out' in 'find out' serves a grammatical purpose.

    استفاده از پارتیکل 'out' در 'find out' هدف دستوری دارد.

    The word 'up' acts as a particle in many common expressions.

    کلمه‌ی 'up' در بسیاری از عبارات رایج به‌عنوان پارتیکل عمل می‌کند.

    noun countable C2

    ذره (خاک، شن و...)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Scientists study the behavior of tiny particles in the air.

    دانشمندان رفتار ذرات ریز در هوا را مطالعه می‌کنند.

    Even a small particle can cause significant damage to machinery.

    حتی ذره‌ای کوچک می‌تواند آسیب قابل توجهی به ماشین‌آلات وارد کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Dust particles can trigger allergies in sensitive individuals.

    ذرات گردوغبار می‌توانند باعث ایجاد آلرژی در افراد حساس شوند.

    noun countable

    فیزیک ذره (اجزای تشکیل دهنده‌ی اتم)

    Particles combine to form atoms and molecules.

    ذرات با هم ترکیب می‌شوند تا اتم‌ها و مولکول‌ها را تشکیل دهند.

    Particles are constantly in motion, even in solid objects.

    ذرات حتی در اجسام جامد نیز به‌طور مداوم درحال حرکت هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    subatomic particles

    ذرات بنیادی اتم

    particle accelerator

    شتابگر ذرات اتمی، شتاب‌دهنده‌ی ذره

    noun singular

    ذره، خرده، تکه

    Not a particle of evidence was found at the scene.

    هیچ تکه‌ای از مدرک در صحنه پیدا نشد.

    He only offered a particle of his wealth to charity.

    او تنها ذره‌ای از ثروت خود را به خیریه داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    There is not a particle of truth in what he says.

    حرف‌هایی که می‌زند ذره‌ای حقیقت ندارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد particle

    1. noun a tiny amount
      Synonyms:
      bit molecule scrap shred jot atom crumb dot drop speck fragment grain iota mite smidgen tittle mote ion dab dash dram ace anion minim modicum element subatomic-particle fleck ort ounce granule scruple monad morsel trifle whit pellet spot piece corpuscle ray trace
    1. noun atom, piece
      Synonyms:
      bit piece fragment scrap crumb grain speck shred drop dot morsel molecule mite iota jot ounce modicum smidgen fleck mote whit minim seed dribble ray stitch scruple smithereen hoot

    سوال‌های رایج particle

    شکل جمع particle چی میشه؟

    شکل جمع particle در زبان انگلیسی particles است.

    ارجاع به لغت particle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «particle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/particle

    لغات نزدیک particle

    • - participial
    • - participle
    • - particle
    • - particle beam
    • - particle physics
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.