Smidgen

ˈsmɪdʒən ˈsmɪdʒən ˈsmɪdʒən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
( smidgeon ، smidgin ) مقدار کم، قطعه، تکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smidgen

  1. noun tiny amount
    Synonyms: atom, chicken feed, crumb, dab, dash, drop, fraction, fragment, grain, iota, little bit, mite, morsel, particle, pinch, scintilla, scrap, shard, shaving, shred, sliver, small amount, small bit, small quantity, speck, tad, taste, trace, wee bit, whiff, whisper

ارجاع به لغت smidgen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smidgen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smidgen

لغات نزدیک smidgen

پیشنهاد بهبود معانی