فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Speck

spek spek

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

لک، نقطه، خال، لکه یا خال میوه، ذره، لکه‌دار کردن، خال‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

a green speck on paper

نقطه‌ی سبز بر روی کاغذ

The wall was covered with dark specks.

دیوار از لکه‌های تیره پوشیده شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her reputation is without a speck.

شهرت او نقص ندارد.

The sand was sparkling with specks of gold.

ذرات طلا در شن می‌درخشید.

a speck of faith

ذره‌ای ایمان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد speck

  1. noun tiny bit
    Synonyms:
    bit trace particle grain crumb dot spot mark speckle atom mite jot iota modicum smidgen mote fleck whit molecule blemish defect flaw blot stain shred flyspeck splotch point
    Antonyms:
    lot

ارجاع به لغت speck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «speck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/speck

لغات نزدیک speck

پیشنهاد بهبود معانی