امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Splotch

splɑːtʃ splɒtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
ریزش یا پاشیدن (لجن یا کثافت و غیره)، لکه، نقطه، وصله، که، لکه‌لکه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد splotch

  1. noun a discolored mark made by smearing
    Synonyms:
    mark spot stain smear blemish blot smudge blotch fleck daub blob dash splodge smirch smutch
  1. verb to mark or soil with spots
    Synonyms:
    spot spatter splatter blotch bespatter

ارجاع به لغت splotch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «splotch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/splotch

لغات نزدیک splotch

پیشنهاد بهبود معانی