Splatter

ˈsplæt̬ər ˈsplætə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
ترشح کردن، چلپ‌چلوپ کردن، کفگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد splatter

  1. verb splash
    Synonyms: bespatter, douse, drench, drown, get wet, moisten, plunge, shower, slosh, soak, sop, spatter, spray, sprinkle, squirt, wet

ارجاع به لغت splatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «splatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/splatter

لغات نزدیک splatter

پیشنهاد بهبود معانی