فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Splatter

ˈsplæt̬ər ˈsplætə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    splattered
  • شکل سوم:

    splattered
  • سوم‌شخص مفرد:

    splatters
  • وجه وصفی حال:

    splattering
  • شکل جمع:

    splatters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
پاشیدن، پخش شدن (معمولاً مایعی غلیظ)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He splattered paint on the canvas with a flick of his brush.
- با حرکت قلم‌مو، رنگ را روی بوم پخش کرد.
- Tomato sauce splattered all over the kitchen wall.
- سس گوجه‌فرنگی به همه‌جای دیوار آشپزخانه پاشیده شد.
noun countable
لکه، قطره
- My shirt has splatters of oil from cooking.
- پیراهنم پر از قطره‌های روغن حاصل از آشپزی شده است.
- Blood splatters were found on the wall near the crime scene.
- لکه‌های خون، روی دیوار نزدیک صحنه‌ی جرم پیدا شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد splatter

  1. verb splash
    Synonyms:
    wet spray sprinkle shower moisten soak douse slosh spatter squirt drench bespatter sop plunge get wet drown

ارجاع به لغت splatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «splatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/splatter

لغات نزدیک splatter

پیشنهاد بهبود معانی