گذشتهی ساده:
splatteredشکل سوم:
splatteredسومشخص مفرد:
splattersوجه وصفی حال:
splatteringشکل جمع:
splattersپاشیدن، پخش شدن (معمولاً مایعی غلیظ)
He splattered paint on the canvas with a flick of his brush.
با حرکت قلممو، رنگ را روی بوم پخش کرد.
Tomato sauce splattered all over the kitchen wall.
سس گوجهفرنگی به همهجای دیوار آشپزخانه پاشیده شد.
لکه، قطره
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My shirt has splatters of oil from cooking.
پیراهنم پر از قطرههای روغن حاصل از آشپزی شده است.
Blood splatters were found on the wall near the crime scene.
لکههای خون، روی دیوار نزدیک صحنهی جرم پیدا شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «splatter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/splatter