منبتکاری کردن، باز کردن، گسترده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He put his hand on the table and splayed his fingers.
دست خود را روی میز گذاشت و انگشتان خود را از هم جدا کرد.
The legs of the camera splay out.
پایههای دوربین عکاسی از هم جدا میشوند.
One side of the pipe is splayed.
یک طرف لوله فراختر است.
a splayed window
دری که دیوار دور آن یک سو فراخ است
splay knees
زانوهای خمیده به طرفین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «splay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/splay