صفت تفضیلی:
clumsierصفت عالی:
clumsiestناشی، ناشیانه، دستوپاچلفتی، خامدست، ناپخته، بیمهارت، سربههوا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The meeting had been arranged clumsily.
جلسه بهطرز ناشیانهای ترتیب داده شده بود.
The clumsy waiter dropped a tray of glasses.
پیشخدمت دستوپاچلفتی سینی لیوان را انداخت.
ناکارآمد، نامناسب، بدقلق، بدترکیب، بدقواره، بدریخت، بدشکل، بدقیافه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a clumsy design
طرح بدقواره
Despite his best efforts, he couldn't seem to improve his clumsy handwriting.
باوجود تمام تلاشهایش، به نظر نمیرسد که او بتواند دستخط بدشکلش را بهبود بخشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clumsy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clumsy