Butterfingered

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
دست‌وپاچلفتی، بی‌دقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد butterfingered

  1. adjective Lacking physical movement skills, especially with the hands; ; ; ; - Mary H. Vorse
    Synonyms: bungling, awkward, bumbling, ham-fisted, careless, ham-handed, handless, clumsy, heavy-handed, left-handed

ارجاع به لغت butterfingered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butterfingered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/butterfingered

لغات نزدیک butterfingered

پیشنهاد بهبود معانی