فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Unwieldy

ʌnˈwiːldi ʌnˈwiːldi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
سنگین، گنده، بدهیکل، دیرجنب، صعب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwieldy

  1. adjective awkward, bulky
    Synonyms:
    clumsy bulky unmanageable heavy weighty cumbersome inconvenient ponderous ungainly lumbering burdensome onerous cumbrous encumbering unhandy gross massive hefty uncontrollable
    Antonyms:
    handy convenient

ارجاع به لغت unwieldy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwieldy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unwieldy

لغات نزدیک unwieldy

پیشنهاد بهبود معانی