آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Gross

    ɡroʊs ɡroʊs ɡrəʊs ɡrəʊs

    صفت تفضیلی:

    grosser

    صفت عالی:

    grossest

    معنی gross | جمله با gross

    adjective C1

    توده، درشت، بزرگ، ستبر، ضخیم، زمخت، درشت بافت

    adjective

    عمده، انبوه، ناخالص

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    gross income

    درآمد ناخالص

    gross and net income

    درآمد خالص و ناخالص

    adjective

    فاحش، قراص

    a gross mistake

    اشتباه فاحش

    adjective

    حال به‌هم زن، چندش، زشت، شرم‌آور، بی‌تربیت، وحشی

    gross language

    حرف‌های زشت

    noun

    وزن سرجمع چیزی (با ظرف و غیره در مقابل net یعنی وزن خالص)، جمع کل

    Last year the company grossed 500 million tomans.

    سال گذشته مجموع درآمد شرکت پانصد میلیون تومان بود.

    verb - transitive

    زمخت کردن، کلفت کردن

    verb - transitive

    بزرگ کردن، جمع کردن، به‌صورت سود نابهنجار به‌دست آوردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد gross

    1. adjective large, fat
      Synonyms:
      big fat heavy thick great massive bulky chubby stout overweight corpulent portly husky fleshy obese dense weighty hulking lumpish adipose porcine unwieldy
      Antonyms:
      thin slender skinny
    1. adjective whole
      Synonyms:
      total complete entire all aggregate outright in sum before tax before deductions whole ball of wax whole enchilada whole shebang whole nine yards whole schmear
      Antonyms:
      part partial net
    1. adjective crude, vulgar
      Synonyms:
      rude vulgar offensive coarse indecent low rough improper raw foul lewd obscene smutty uncouth sleazy cheap tasteless low-minded ribald rank sensual carnal lustful unrefined fleshly corporeal ugly dull insensitive callous crass loudmouthed swinish in the gutter unseemly indelicate raunchy breezy boorish ignorant impure in elegant undiscriminating unsophisticated uncultured unfeeling scatological barnyard voluptuous sexual
      Antonyms:
      polite moral clean
    1. adjective obvious, apparent
      Synonyms:
      plain apparent outright complete absolute manifest arrant flagrant perfect sheer downright utter rank glaring shocking unqualified extreme excessive out-and-out blatant serious shameful heinous grievous egregious immoderate inordinate exorbitant unmitigated capital
      Antonyms:
      vague hidden obscured modified
    1. noun total, whole
      Synonyms:
      sum sum total whole all totality aggregate entirety
      Antonyms:
      part net
    1. verb bring in as total
      Synonyms:
      earn make take in
      Antonyms:
      net

    Phrasal verbs

    to gross out

    (عامیانه) مشمئز کردن، (با حرف یا صحنه یا رفتار رکیک) آزردن

    Collocations

    in the gross

    1- به‌طور عمده (به‌ویژه در مورد کالا)، به مقدار زیاد، عمده‌فروشی 2- به‌طور کلی (by the gross هم می‌گویند)

    سوال‌های رایج gross

    صفت تفضیلی gross چی میشه؟

    صفت تفضیلی gross در زبان انگلیسی grosser است.

    صفت عالی gross چی میشه؟

    صفت عالی gross در زبان انگلیسی grossest است.

    ارجاع به لغت gross

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «gross» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gross

    لغات نزدیک gross

    • - groschen
    • - grosgrain
    • - gross
    • - gross national product
    • - gross ton
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.