گذشتهی ساده:
glaredشکل سوم:
glaredسومشخص مفرد:
glaresصفت تفضیلی:
more glaringصفت عالی:
most glaringآشکار، واضح، فاحش، نمایان (دروغ و اشتباه و غیره)
Making a glaring mistake in front of the client was embarrassing.
انجام اشتباه فاحش مقابل مشتری شرمآور بود.
The glaring errors in the painting were impossible to ignore.
نادیده گرفتن اشتباههای آشکار در نقاشی غیرممکن بود.
شدید، خیرهکننده، تند (آفتاب و نور)، تند (رنگ)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the glaring lights of the stage
نور خیرهکنندهی چراغهای صحنه
The artist used a variety of glaring colors.
هنرمند از انواع رنگهای تند استفاده کرد.
خشمآلود، حاکی از خشم (نگاه و چشمان)
his glaring look
نگاه خشمآلود او
Her glaring eyes made me feel intimidated.
چشمان حاکی از خشم او باعث شد که احساس ترس کنم.
پرزرقوبرق (با تداعی منفی)
His glaring choice of clothing made him stand out in a room.
انتخاب پرزرقوبرق لباس او او را در اتاق متمایز میکرد.
Her glaring jewelry was a clear display of her wealth.
جواهرات پرزرقوبرق او نمایانگر ثروتش بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glaring» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glaring