با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Obtrusive

əbˈtruːsɪv əbˈtruːsɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
( obtruder ) مزاحم، فضول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- obtrusive behavior
- رفتار تحمیل‌آمیز
- Without that red feather, your hat will be less obtrusive.
- بدون آن پر قرمز، کلاه تو کمتر توی چشم می‌زند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obtrusive

  1. adjective pushy, obvious
    Synonyms: bulging, busy, forward, impertinent, importunate, interfering, intrusive, jutting, meddlesome, meddling, nosy, noticeable, officious, presumptuous, projecting, prominent, protruding, protuberant, prying, sticking out
    Antonyms: modest, shy, unobtrusive

ارجاع به لغت obtrusive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obtrusive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obtrusive

لغات نزدیک obtrusive

پیشنهاد بهبود معانی