ساده، بدون جلبتوجه، هماهنگ (با محیط)، فاقد جسارت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The design of the furniture was unobtrusive, blending seamlessly into the room.
طراحی مبلمان با محیط هماهنگ بود و بهصورت یکدست با اتاق جور بود.
The artist's style was unobtrusive, yet profoundly impactful in its subtlety.
سبک این هنرمند ساده بود و در عین حال ظرافت بسیار تأثیرگذاری داشت.
Their presence at the event was unobtrusive, ensuring the focus remained on the speaker.
حضور آنها در این رویداد بدون جلبتوجه بود تا اطمینان حاصل کنند که تمرکز روی سخنران باقی میماند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unobtrusive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unobtrusive