سومشخص مفرد:
subduesوجه وصفی حال:
subduingآرام، ملایم، موقر، متین، ساکت، کمحرف
subdued lighting
نور ملایم
He seemed a bit subdued at lunch - is he all right?
موقع ناهار ساکت بود. حالش خوبه؟
اقتصاد کساد، راکد، ثابت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The housing market is fairly subdued.
بازار ملک تقریبا راکد است.
Inflation remained subdued in September.
تورم در ماه سپتامبر ثابت ماند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «subdued» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subdued