Domesticated

dəˈmestɪˈkeɪtɪd dəˈmestɪˈkeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    domesticates
  • وجه وصفی حال:

    domesticating

معنی‌ها

adjective
اهلی، رام، دست‌آموز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
adjective
اهل خانه و زندگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domesticated

  1. adjective Domesticated
    Synonyms: tame, trained, housebroken
  2. verb Adapt (a wild plant or unclaimed land) to the environment
    Synonyms: tamed, trained, broken, taught, mastered, naturalized, busted, subdued, gentled, cultivated, reclaimed, adapted
  3. verb Make fit for cultivation, domestic life, and service to humans
    Synonyms: tamed
  4. adjective Converted or adapted to domestic use
    Synonyms: domestic

ارجاع به لغت domesticated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domesticated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/domesticated

لغات نزدیک domesticated

پیشنهاد بهبود معانی