مؤدب، باادب، حیوان تربیتشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Gradually she made her husband housebroken.
کمکم شوهر خود را سربهراه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «housebroken» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/housebroken