فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Housebroken

ˈhaʊsˌbroʊkn ˈhaʊsˌbrəʊkən

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

مؤدب، باادب، حیوان تربیت‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Gradually she made her husband housebroken.

کم‌کم شوهر خود را سربه‌راه کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت housebroken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «housebroken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/housebroken

لغات نزدیک housebroken

پیشنهاد بهبود معانی