گذشتهی ساده:
soberedشکل سوم:
soberedوجه وصفی حال:
soberingصفت تفضیلی:
sobererصفت عالی:
soberestهوشیار، هشیار، میانهرو در آشامیدن مشروب الکلی
amongst drinkers he is the only one who stays sober.
میان مشروبخوارها او یگانه کسی است که هشیار است.
Are you sober enough to drive?
به اندازهی کافی هوشیار هستی که رانندگی کنی؟
(از موادمخدر یا مشروبات الکلی) پاک، در ترک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was proud to see her friend staying sober for over a year.
او از دیدن دوستش که بیش از یک سال پاک مانده بود، مفتخر بود.
Being sober allowed him to focus on his goals and aspirations.
در ترک بودن به او اجازه داد تا روی اهداف و آرزوهایش تمرکز کند.
(مراسم) بدون الکل
The company's annual meeting was a sober event, emphasizing professionalism and focus.
جلسهی سالانهی شرکت یک رویداد بدون الکل بود که بر حرفهای بودن و توجه تاکید داشت.
I attended a sober party last night and enjoyed the conversation.
دیشب در یک مهمانی بدون الکل شرکت کردم و از گفتوگو کردن لذت بردم.
متین، جدی، باوقار، موقر، وزین، آرام
a group of sober merchants
گروهی از بازرگان باوقار
Her sober demeanor and wise words earned her the respect of her colleagues.
رفتار متین و سخنان خردمندانهی او باعث احترام همکارانش شد.
(رنگ و لباس و غیره) تیره، سنگین، ساده
mourners were all clothed in sober garments.
همهی عزاداران جامههای تیره پوشیده بودند.
His sober suit made him look serious and professional.
کتوشلوار سنگین او را جدی و حرفهای نشان میداد.
هوشیار بودن، به هوش آوردن، از مستی درآوردن، سر عقل آوردن
defeat and the loss of his fortune sobered him down.
شکست و از دست دادن ثروت او را سر عقل آورده است.
After the chaotic night, he slowly sobered and began to reflect on his actions.
پساز آن شب پرهرجومرج، او کمکم سر عقل آمد و شروع به تأمل در اعمال خود کرد.
میانهرو، غیرافراطی، معتدل، اعتدالآمیز، ملایم
his style is at once vivid and sober.
سبک او سرزنده و درعین حال عاری از افراط است.
their sober wishes never became unreasonable.
خواستههای اعتدالآمیز آنان هرگز غیرمعقول نمیشد.
عاقل، خردمند، هوشمند، هوشیار، هشیار
if you are wise and sober, my heart ...
دلا گر خردمندی و هوشیار ...
After a night of partying, it was a relief to be in the company of sober-minded individuals.
بعداز یک شب مهمانی، بودن در جمع افراد هشیار باعث آرامش شد.
صریح، بیکموکاست، بیمبالغه، بدون اغراق
the sober truth
واقعیت بدون اغراق
The sober truth revealed itself in his clear blue eyes.
صداقت صریح خود را در چشمان آبی روشنش فاش کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sober» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sober