Realistic

rɪəˈlɪstɪk rɪəˈlɪstɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
واقع‌بین، واقع‌گرا، تحقق‌گرا، راستین‌گرا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She is a realistic woman.
- او یک زن واقع‌بین است.
- It is not realistic to expect people to spend so much money.
- اینکه از مردم انتظار داشته باشیم که پول زیادی خرج کنند واقع‌گرایانه نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد realistic

  1. adjective sensible, matter-of-fact
    Synonyms: astute, businesslike, commonsense, down-to-earth, earthy, hard, hard-boiled, levelheaded, practical, pragmatic, pragmatical, prudent, rational, real, reasonable, sane, sensible, shrewd, sober, sound, unfantastic, unidealistic, unromantic, unsentimental, utilitarian
    Antonyms: impractical, irrational, unrealistic
  2. adjective genuine
    Synonyms: authentic, faithful, graphic, lifelike, natural, original, representational, representative, true, true to life, truthful
    Antonyms: fanciful, insincere

لغات هم‌خانواده realistic

ارجاع به لغت realistic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «realistic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/realistic

لغات نزدیک realistic

پیشنهاد بهبود معانی