آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ مرداد ۱۴۰۴

    Come In

    kʌm ɪn kʌm ɪn

    گذشته‌ی ساده:

    came in

    شکل سوم:

    come in

    سوم‌شخص مفرد:

    comes in

    وجه وصفی حال:

    coming in

    معنی come in | جمله با come in

    phrasal verb verb - intransitive A2

    وارد شدن (به اتاق یا ساختمان)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Please knock before you come in.

    لطفا پیش از اینکه وارد شوید در بزنید.

    Don't forget to take off your shoes when you come in.

    فراموش نکنید که هنگام وارد شدن کفش‌های خود را در بیاورید.

    phrasal verb

    سفر رسیدن، آمدن (اتوبوس و قطار و هواپیما و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The ship will come in at the dock by noon.

    کشتی تا ظهر به اسکله خواهد رسید.

    The train will come in on platform 3 in five minutes.

    پنج دقیقه‌ی دیگر قطار به سکوی سه می‌آید.

    phrasal verb

    موجود شدن، آمدن، در دسترس قرار گرفتن (محصول)

    The new iPhone model will come in next week.

    مدل جدید آیفون هفته‌ی آینده موجود خواهد شد.

    The new book by the famous author will come in next year.

    کتاب جدید این نویسنده‌ی مشهور سال آینده به بازار خواهد آمد.

    phrasal verb

    اعمال شدن (قانون و دستورالعمل و غیره)

    The new regulations will come in next week.

    مقررات جدید هفته‌ی آتی اعمال خواهد شد.

    The changes to the tax law will come in at the beginning of the year.

    تغییرات در قانون مالیات از ابتدای سال جاری اعمال خواهد شود.

    phrasal verb

    مد شدن، متداول شدن

    Did you hear that ripped jeans are coming in again?

    آیا شنیدی که شلوار جین پاره دوباره داره مد می‌شه؟

    Oversized blazers have come in.

    بلیزرهای خیلی بزرگ مد شد‌ه‌اند.

    phrasal verb

    رسیدن، دریافت شدن (خبر و اطلاعات و غیره)

    I'm waiting for more information to come in before making a decision.

    پیش از تصمیم‌گیری منتظر رسیدن اطلاعات بیشتر هستم.

    The response from the client finally came in.

    پاسخ مشتری سرانجام دریافت شد.

    phrasal verb

    به دست آمدن، حاصل شدن، درآمدن (پول و غیره)

    We need to find new clients to keep money coming in for the company.

    باید مشتریان جدیدی پیدا کنیم تا به دست آمدن پول برای شرکت ادامه یابد.

    I am always looking for new opportunities to have more money coming in.

    همیشه به دنبال فرصت‌های جدید هستم تا بتوانم پول بیشتری دربیاورم.

    phrasal verb informal C2

    مجازی وارد شدن

    You can't just come in and take over the project without discussing it with the team first.

    نمی‌توانید وارد شوید و پروژه را بدون بحث و گفت‌وگو با تیم در دست بگیرید.

    The new intern was eager to come in on the project and show off her skills.

    کارآموز جدید مشتاق بود که وارد پروژه شود و مهارت‌هایش را نشان دهد.

    phrasal verb

    به دست آوردن رتبه، رسیدن به مقام، جزو نفرات شدن (رقابت و مسابقه)

    He trained hard to come in first place in the marathon.

    او سخت تمرین کرد تا در ماراتن نفر اول شود.

    Despite her injury, she managed to come in second in the swimming competition.

    علی‌رغم مصدومیت موفق شد در مسابقات شنا به مقام دوم برسد.

    phrasal verb

    موسیقی وارد شدن (شروع نواختن یا آواز خواندن به عنوان بخشی از یک قطعه‌ی موسیقی برای اولین بار یا پس از مکث)

    The guitarist started the song, and now it's your turn to come in with the vocals.

    گیتاریست آهنگ را شروع کرد و حالا نوبت شماست که با آواز وارد شوید.

    The drummer signaled for the rest of the band to come in.

    درامر به بقیه‌ی گروه علامت داد که وارد شوند.

    phrasal verb

    بالا آمدن (آب)

    The children ran back to shore as the waves came in.

    بچه‌ها با بالا آمدن امواج به سمت ساحل دویدند.

    Be careful with your belongings, the tide is starting to come in.

    مراقب وسایلت باش، مد در حال بالا آمدن است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد come in

    1. verb enter place
      Synonyms:
      arrive appear reach land immigrate enter show up cross threshold set foot in pass in finish disembark intrude
      Antonyms:
      leave go exit depart

    Phrasal verbs

    come in for

    در معرض قرار گرفتن

    Collocations

    come in useful

    به درد خوردن، مفید واقع شدن

    come in for criticism

    مورد انتقاد قرار گرفتن

    Idioms

    come in from the cold

    فعالیت خود را از سرگرفتن، از عزلت به در آمدن

    all good things come in threes

    هرچیز سه‌تایی خوب است، تا سه نشه بازی نشه

    سوال‌های رایج come in

    گذشته‌ی ساده come in چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده come in در زبان انگلیسی came in است.

    شکل سوم come in چی میشه؟

    شکل سوم come in در زبان انگلیسی come in است.

    وجه وصفی حال come in چی میشه؟

    وجه وصفی حال come in در زبان انگلیسی coming in است.

    سوم‌شخص مفرد come in چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد come in در زبان انگلیسی comes in است.

    ارجاع به لغت come in

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «come in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-in

    لغات نزدیک come in

    • - come home
    • - come home to roost
    • - come in
    • - come in for
    • - come in for criticism
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.