گذشتهی ساده:
came inشکل سوم:
come inسومشخص مفرد:
comes inوجه وصفی حال:
coming inوارد شدن (به اتاق یا ساختمان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Please knock before you come in.
لطفا پیش از اینکه وارد شوید در بزنید.
Don't forget to take off your shoes when you come in.
فراموش نکنید که هنگام وارد شدن کفشهای خود را در بیاورید.
سفر رسیدن، آمدن (به یک نقطهی خاص) (اتوبوس و قطار و هواپیما و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ship will come in at the dock by noon.
کشتی تا ظهر به اسکله خواهد رسید.
The train will come in on platform 3 in five minutes.
پنج دقیقهی دیگر قطار به سکوی سه میآید.
موجود شدن، آمدن (به بازار)، در دسترس قرار گرفتن (محصول)
The new iPhone model will come in next week.
مدل جدید آیفون هفتهی آینده موجود خواهد شد.
The new book by the famous author will come in next year.
کتاب جدید این نویسندهی مشهور سال آینده به بازار خواهد آمد.
اعمال شدن (قانون و دستورالعمل و غیره)
The new regulations will come in next week.
مقررات جدید هفتهی آتی اعمال خواهد شد.
The changes to the tax law will come in at the beginning of the year.
تغییرات در قانون مالیات از ابتدای سال جاری اعمال خواهد شود.
مد شدن، متداول شدن
Did you hear that ripped jeans are coming in again?
آیا شنیدی که شلوار جین پاره دوباره داره مد میشه؟
Oversized blazers have come in.
بلیزرهای خیلی بزرگ مد شدهاند.
رسیدن، دریافت شدن (خبر و اطلاعات و غیره)
I'm waiting for more information to come in before making a decision.
پیش از تصمیمگیری منتظر رسیدن اطلاعات بیشتر هستم.
The response from the client finally came in.
پاسخ مشتری سرانجام دریافت شد.
به دست آمدن، حاصل شدن، درآمدن (پول و غیره)
We need to find new clients to keep money coming in for the company.
باید مشتریان جدیدی پیدا کنیم تا به دست آمدن پول برای شرکت ادامه یابد.
I am always looking for new opportunities to have more money coming in.
همیشه به دنبال فرصتهای جدید هستم تا بتوانم پول بیشتری دربیاورم.
مجازی وارد شدن
You can't just come in and take over the project without discussing it with the team first.
نمیتوانید وارد شوید و پروژه را بدون بحث و گفتوگو با تیم در دست بگیرید.
The new intern was eager to come in on the project and show off her skills.
کارآموز جدید مشتاق بود که وارد پروژه شود و مهارتهایش را نشان دهد.
نفر ... شدن، رتبهی ... را به دست آوردن، به مقام ... رسیدن (رقابت و مسابقه)
He trained hard to come in first place in the marathon.
او سخت تمرین کرد تا در ماراتن نفر اول شود.
Despite her injury, she managed to come in second in the swimming competition.
علیرغم مصدومیت موفق شد در مسابقات شنا به مقام دوم برسد.
موسیقی وارد شدن (شروع نواختن یا آواز خواندن به عنوان بخشی از یک قطعهی موسیقی برای اولین بار یا پس از مکث)
The guitarist started the song, and now it's your turn to come in with the vocals.
گیتاریست آهنگ را شروع کرد و حالا نوبت شماست که با آواز وارد شوید.
The drummer signaled for the rest of the band to come in.
درامر به بقیهی گروه علامت داد که وارد شوند.
بالا آمدن (آب)
The children ran back to shore as the waves came in.
بچهها با بالا آمدن امواج به سمت ساحل دویدند.
Be careful with your belongings, the tide is starting to come in.
مراقب وسایلت باش، مد در حال بالا آمدن است.
در معرض قرار گرفتن
فعالیت خود را از سرگرفتن، از عزلت به در آمدن
all good things come in threes
هرچیز سهتایی خوب است، تا سه نشه بازی نشه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-in