صفت تفضیلی:
more obviousصفت عالی:
most obviousآشکار، هویدا، معلوم، واضح، بدیهی، مرئی، مشهود
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His yawning made it obvious that he was not interested.
خمیازهی او آشکار کرد که علاقهمند نیست.
His jealousy was obvious.
حسادت او آشکار بود.
She is obviously tired.
او بهطور آشکاری خسته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obvious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obvious