صفت تفضیلی:
vaguerصفت عالی:
vaguestمبهم، غیرمعلوم، نامشخص، گنگ، سربسته، ناواضح
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
She gave a vague answer when asked about her future plans.
وقتی از او دربارهی برنامههای آیندهاش پرسیدند، پاسخی سربسته داد.
His explanation was so vague that no one really understood what he meant.
توضیح او آنقدر گنگ بود که هیچکس واقعاً متوجه منظورش نشد.
a vague pain
درد نامشخص
a vague desire for change
یک آرزوی نامشخص برای تغییر
a vague sentence
یک جملهی گنگ
a vague answer
پاسخ مبهم
I haven't the vaguest idea who she is
اصلاً نمیدانم او کیست
the vague memories of childhood
خاطرات مبهم کودکی
نامشخص، نامعلوم، مبهم، محو، تار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In the darkness, we saw the vague form of a car parked near the trees.
در تاریکی، شکلی نامشخص از ماشینی که نزدیک درختها پارک شده بود را دیدیم.
There was a vague shadow moving behind the curtain.
سایهای مبهم پشت پرده درحال حرکت بود.
حواسپرت، مبهم، طفرهرو
The politician remained vague to avoid giving a clear stance.
آن سیاستمدار برای اجتناب از ارائهی موضعی شفاف، مبهم باقی ماند.
She seemed vague throughout the meeting.
او درطول جلسه حواسپرت به نظر میرسید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vague» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vague