مبهم، ناواضح، غیرشفاف، نامشخص، نامعلوم، نامعین، گُنگ، ابهامآمیز
The handwriting on the old letter was unclear, making it difficult to read.
دستخط روی نامهی قدیمی نامفهوم بود و خواندن آن را دشوار میکرد.
His explanation was unclear, which left many audience confused.
توضیحات او مبهم بود و باعث سردرگمی بسیاری از مخاطبان شد.
His role in the project was unclear, and I wasn’t sure what he was supposed to do.
نقش او در پروژه نامعلوم بود و نمیدانستم قرار است چه کاری انجام دهد.
نامطمئن، مردد، دودل، مشکوک، دوبهشک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I'm unclear about the implications of this decision.
در مورد عواقب این تصمیم مردد هستم.
I'm unclear whether I should submit my report today or tomorrow.
مطمئن نیستم که آیا باید گزارش خود را امروز ارائه کنم یا فردا.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unclear» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unclear