فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Officious

əˈfɪʃəs əˈfɪʃəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    بادمجان دور قاب‌چین، خوش خدمت، فضول‌باشی، نخود هر آش، مداخله‌گر
    • - an officious person.
    • - یک شخص مداخله‌گر.
    • - on the other hand, there are still many officious people.
    • - از سوی دیگر، افراد نخود هر آش (بادمجان دور قاب چین) زیادی وجود دارند.
  • adjective
    (دیپلماسی) غیر رسمی، خودمانی (در برابر: رسمی official)
    • - officious conversation between foreign ministers.
    • - مذاکره غیررسمی میان وزیران خارجه.
  • adjective
    (در اصل) آماده به خدمت، مشتاق خدمتگذاری، خوش کار
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد officious

  1. adjective self-important, dictatorial
    Synonyms: busy, forward, impertinent, inquisitive, interfering, intrusive, meddlesome, meddling, obtrusive, opinionated, overzealous, pragmatic, pushy, rude
    Antonyms: modest, shy, timid

لغات هم‌خانواده officious

ارجاع به لغت officious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «officious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/officious

لغات نزدیک officious

پیشنهاد بهبود معانی