صفت تفضیلی:
more corpulentصفت عالی:
most corpulentفربه، چاق، تنومند، جسیم، هیکلدار، بزرگ جثه، تناور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His father was a tall, corpulent man.
پدرش مردی بلندبالا و فربه بود.
Her husband is too corpulent to play handball.
شوهرش زیادی برای هندبال بازی کردن چاق است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «corpulent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/corpulent