خوش بنیه، تندرست، قوی، شهوت انگیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her brothers were tall, healthy and lusty.
برادران او بلندقامت و سالم و خوشبنیه بودند.
a lusty young city
شهر جدید و پر رونق
a tart, lusty wine of the country
شراب دبش و قوی روستایی
Even the old man enjoyed his lusty moments.
حتی آن پیرمرد هم از لحظات شهوانی خود بهرهمند میشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lusty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lusty