با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dynamic

daɪˈnæmɪk daɪˈnæmɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dynamics
  • صفت تفضیلی:

    more dynamic
  • صفت عالی:

    most dynamic

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای دوم: dynamical

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
پرتحرک، پرجنب‌وجوش، پرتکاپو، فعال، پرانرژی، پویا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His brother is a dynamic man.
- برادرش مرد پرتکاپویی است.
- She has a dynamic personality that draws people towards her.
- او شخصیتی پرانرژی دارد که مردم را به سمت خود می‌کشاند.
adjective
فیزیک مربوط به دینامیک، پویا، دینامیک
- the dynamic force that moves a cart
- نیروی پویا که ارابه را به حرکت درمی‌آورد
- The dynamic nature of the storm caused widespread damage.
- ماهیت دینامیکی طوفان باعث خسارات گسترده‌ای شد.
adjective
کامپیوتر پویا، دینامیکی (مربوط به حافظه‌ی تصادفی)
- Random-access memory is known for its dynamic speed and versatility in storing and accessing data.
- حافظه‌ی دسترسی تصادفی به دلیل سرعت پویا و تطبیق‌پذیری در ذخیره و دسترسی به داده‌ها شناخته شده است.
- The dynamic features of random-access memory make it an essential component in modern computer systems.
- ویژگی‌های دینامیکی حافظه‌ی با دسترسی تصادفی آن را به جزئی ضروری در سیستم‌های کامپیوتری مدرن تبدیل می‌کند.
noun countable
پویایی، تحرک (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- The political dynamic in the country shifted after the election results were announced.
- پویایی سیاسی در کشور پس از اعلام نتایج انتخابات تغییر کرد.
- The team's dynamic changed drastically after they brought in a new coach.
- تحرک تیم پس از آوردن مربی جدید به‌طور چشمگیر تغییر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dynamic

  1. adjective active, vital
    Synonyms: activating, aggressive, changing, charismatic, coming on strong, compelling, driving, effective, electric, energetic, energizing, enterprising, forceful, forcible, go-ahead, go-getter, go-getting, highpowered, hyped-up, influential, intense, lively, lusty, magnetic, peppy, play for keeps, play hard ball, potent, powerful, productive, progressive, red-blooded, strenuous, vehement, vigorous, vitalizing, zippy
    Antonyms: apathetic, boring, dull, inactive, passive, unexciting

ارجاع به لغت dynamic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dynamic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dynamic

لغات نزدیک dynamic

پیشنهاد بهبود معانی