Electric

ɪˈlektrɪk ɪˈlektrɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
الکتریکی، برقی، کهربایی، برق‌دهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- an electric refrigerator
- یخچال برقی
- an electric motorcar
- اتومبیل برقی
- electric generator
- مولد برق
- an electric wire
- سیستم برق (برق‌رسان)
adjective
هیجان‌انگیز
adjective
(رنگ) براق، درخشان
noun countable
لامپ برقی، اتومبیل برقی
- The hall was lit with little electrics.
- تالار توسط لامپ‌های کوچک برقی روشن شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد electric

  1. adjective energetic
    Synonyms: AC, charged, DC, dynamic, electrical, electrifying, exciting, juiced, magnetic, motor-driven, power-driven, rousing, stimulating, stirring, tense, thrilling, voltaic
    Antonyms: boring, dull, uncharged, unenergetic, unexciting
  2. adjective charged; energetic
    Synonyms: AC, DC, dynamic, electrifying, exciting, juiced, magnetic, motor-driven, power-driven, rousing, stimulating, stirring, tense, thrilling, voltaic
    Antonyms: boring, uncharged, unenergetic, unexciting

لغات هم‌خانواده electric

ارجاع به لغت electric

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «electric» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/electric

لغات نزدیک electric

پیشنهاد بهبود معانی