فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Uncharged

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
پر نشده (مانند تفنگ و باطری)، به حساب هزینه نیامده، محسوب‌نشده، رسماً متهم نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد uncharged

  1. adjective of a particle or body or system; having no charge
    Antonyms:
    charged

ارجاع به لغت uncharged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uncharged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uncharged

لغات نزدیک uncharged

پیشنهاد بهبود معانی