Electrified

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    electrifies
  • وجه وصفی حال:

    electrifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
برق‌دار (شده)، دارای نیروی برق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an electrified trolley system
- سیستم ترولی برق‌دار
- an electrified fence
- حصار دارای نیروی برق
adjective
هیجان‌زده، به هیجان درآمده، مات‌ومبهوت
- Readers were electrified by the paper's audacity.
- خوانندگان از جسارت روزنامه هیجان‌زده بودند.
- The world was electrified by his courage.
- دنیا از شجاعت ائ مات‌ومبهوت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد electrified

  1. verb Equip for use with electricity
    Synonyms: amplified, excited, energized, galvanized, thrilled, sent, stunned, wired, stimulated, startled, transported, charged, jolted, magnetized, equipped, lit, dazzled, het, astounded, astonished, enraptured, amazed
    Antonyms: dulled, bored
  2. verb To give a shock of excitement to
    Synonyms: startled, galvanized, stirred, shocked, stunned, thrilled, jolted
  3. adjective
    Synonyms: live

لغات هم‌خانواده electrified

ارجاع به لغت electrified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «electrified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/electrified

لغات نزدیک electrified

پیشنهاد بهبود معانی